تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« در هر مرتبه هستید،تقوا داشته باشید.آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگ دستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن بیماری قلب است . آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تقوای دل است.
(نهج البلاغه؛حکمت 388)»

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۲۲۴ مطلب توسط «احمدرضا کمیلی» ثبت شده است

پست جدید

دوشنبه, ۶ آذر ۱۴۰۲، ۰۸:۴۰ ب.ظ

متن دلخواه

 

 

مُهر مِهر: از امام زمان (عج) به شیخ مفید (2)

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۴۴ ب.ظ

 نامه  ای به برادر با ایمان و دوست رشید ما، ابوعبدالله محمّد بن محمّد بن نعمان -شیخ مفید- که خداوند عزت وی را مستدام بدارد.

 سلام خداند بر تو ای کسی که در دوستی ما به زیور اخلاص آراسته ای و در اعتقاد و ایمان به ما دارای امتیاز مخصوصی هستی. ما  در مورد نعمت وجود تو خداوند یکتا را سپاسگزاریم.

 

 و از پیشگاه مقدّس خداوندی استدعا می کنیم که بر سیّد و مولای ما حضرت محمد بن عبدالله(ص) و خاندان او درود و صلوات  پیاپی و بی نهایت خویش را نازل فرماید.

 از آنجا که در راه یاری حق و بیان سخنان و نصایح ما صادقانه کوشیدی، خداوند این افتخار را به شما ارزانی داشته و به ما اجازه  فرموده است که با شما مکاتبه کنیم.

 شما مکلّف هستید که اوامر و دستورات ما را به دوستان ما برسانی. خداوند عزت و توفیق اطاعتش را به آنان مرحمت فرماید و  مهمّات آنان را کفایت کرده، در پناه لطف خویش محفوظشان دارد. 

تا فردا خبری جز خیر نیست!

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۳۰ ب.ظ

یونس لب گزید. نگین ها از دستش رها شد و روی میز کارش افتاد. دستها را روی سر گرفت و بغضی سراسر وجودش را پوشاند. چند قدم دور کارگاه برداشت و تصمیمش را گرفت! باید فرار می کرد.

***

-سید من! جان شما و جان خانواده ام!

-چه شده؟

-تصمیم دارم از اینجا بروم.

امام علی بن محمد (ع) که لبخندی بر لب داشت گفت:

-چرا؟

یونس آهی کشید و با تاسف گفت:

-        موسی بن بغا را که می شناسید! از درباریهاست. نگینی ارزشمند به من داده بود که طرحی رویش نقاشی کنم... مولا جان همین که آمدم طرح را رویش بکشم دو نیم شد! اگر فردا خبر را به او بدهم یا زیر تازیانه جان می دهم یا زیر تیغ جلاد!

هرگز حضور حاضر غایب شنیده ای؟

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۳۰ ب.ظ

 

راستش را بخواهی تو هر چه در جهان معجزه دیده ای،

کم دیده ای!

تو موسی (ع) کلیم خدا را با نیل تراشی و دستان درخشان می شناسی و او نور بخش دستان تاریک و بستر خروش نیل هاست.

تو عقلت باور نمی کند زنده کردن مردگان را به دست روح خدا عیسی (ع)، و او هر روز می میراند و حیات می بخشد.

 

بی جهت نیست که این روزها را فقط نور او روشنی بخش است.

راستش را بخواهی هر چه تو غم داشته باشی،

او بیش از تو غم دارد.

تو فاطمیه می گیری و او کنار چوب های سوخته، ناله های مادر را به تماشا می نشیند.

تو محرم ها دست آه بر سینه ی حسرت می کوبی و او خون خدا را در خون غلتیده می بیند.

تو یک غصه می بینی و تا صبح چشم بر هم نمی گذاری. او هزاران ماتم نشنیده را می بیند و دم بر نمی آورد.

بی جهت نیست که از هر طرف می روی حرف صبر ایوبی اوست...

شوق دیدار آخرین امام

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۲۶ ب.ظ

 

 امیرالمؤمنین (ع) زمانی که از حضرت مهدی (ارواحنا له الفداء) سخن می گفتند، چنان شوقی برای دیدار آن حضرت داشتند که به سینه ی خود اشاره کردند و گفتند: آه!‍

هر چه مفسر بود تعبیرش آن بود که این آتش شوق، سینه ی امیر را می سوزاند!

اکنون! ما به عنوان شیعیان امیرالمؤمنین (ع) چگونه می شود در شور دیدار نباشیم؟

 

این آرزو تا جایی پیش رفته است که «آرزوی دیدار» از وظایف یک منتظر واقعی به شمار رفته است. البته به نظر می رسد لازم به ذکر نبود! چرا که کدام منتظری است که از دیدار محبوبش بگریزد؟ چیزی که در این بیان قابل ذکر است آن است که هر چند آرزوی دیدار در همه ی منتظران واقعی وجود دارد، اما اصرار بر دیدار آن حضرت و محور قرار دادن این آرزو، در نزد ائمه ی معصومین (ع) پذیرفته نیست.

 برای اثبات این نظر در مکیال المکارم احادیثی نقل شده است:

احمد بن ابراهیم از شیعیان امام حسن عسکری (ع) نقل می کند که: به محمد بن عثمان (نایب دوم) از اشتیاقم به حضرت صاحب الزمان (عج) گفتم. فرمود:

انگار صدای امام را از بهشت شنیده بود...

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۲۳ ب.ظ

 

صالح لبش را جوید و زیر لب لعنتی به ستمکاران زمان فرستاد. چشمش با دیدن کاروان های کوچک و رنگ و رو رفته پر از اشک شده بود. هر جا را نگاه می کرد کولی یا گدایی را می دید که با صورت سیاه و دندان های کثیف راه می رفت.

صالح بن سعید پا بر زمین می کوفت و زیر لب زمزمه می کرد:

«از میان اینهمه کاروانسرا، این متوکل ملعون، امام نازنین را فرستاده «کاروانسرای گدایان»! این نامرد! حتماً سعی داشته امام را در ذهن های مردم کوچک کند...»

 

تا به امام برسد به زمین و زمان فحش داد که چنین جایی را در خود فرو نبُرْد تا امام پایش به آنجا باز نشود. وقتی مقابل چادر امام رسید ندای امام که او را به داخل دعوت می کرد به گوشش رسید.

در حالت انفجار خشم و بغض و اشک خود را در دامن امام انداخت. بوی او را که به مشام کشید بخشی از دردهایش را از یاد برد. اما هنوز با چشم پر اشک زل زده بود به امام!

تا کِی شکست، خُرد شدن، بغض، انتظار؟

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۱۴ ب.ظ
    

  مثل همیشه، هیچ به روی خودت نیار!

  این بار هم نیامده بودی ســـــــــــر قرار

 

  گفتی: «اگر که عاشقمی، کو نشانه ات؟»

  من عاشقم، نشان به همین قلب بیقــــرار

 

  حرف دلم عصــــــاره ی این چند واژه است:

  تا کِی شکست، خُرد شدن، بغض، انتظار؟

 

  تقــــــــــویم ها نبود تو را ناله می کنند

  در سال های ساکت و بی روح و مرگبار

یادداشت ویژه: 178 کیلوگرم اورانیوم گم شده ...

چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۷ ب.ظ

دکتر سعید جلیلی نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی در همایش «توسعه اقتدار ایران در شرایط تحریم» که در دانشگاه فردوسی مشهد برگزارشد به  سخنرانی پرداختند.

دکتر جلیلی با اشاره به سالگرد ۱۶ آذر گفت:۱۶ آذر فریاد ۶۰ سال آزادی‌خواهی یک ملت است که از حلقوم دانشگاه‌ها فریاد کشیده شده است و بی‌شک بدون ارزیابی این  ۶۱سال نمی‌توانیم درکی درست و تبیین صحیح از آینده داشته باشیم.

۱۶آذر از این جهت مهم است که جرقه رویارویی دو قدرت در جامعه ایران شدو آنچه که اهمیت دارد شناخت ماهیت طرفین این رویارویی است.

اقتدار جمهوری اسلامی ایران در شرایطی شکل گرفت که برخی قدرت‌ها که در جنگ جهانی دوم به پیروزی رسیده بودند با تکیه بر این موفقیت و قدرت خود، مناسباتی را در جهان شکل دادند و به دنبال آن دیدیم که در کشور ما نیز حضور یافته و قدرت خود را در داخل کشور ما نیز به منصه ظهور گذاشته، اما حادثه شگرف در این میان، رویارویی دانشجویانی در ۱۶ آذر بود که این قدرت را شکست و پیام انقلاب اسلامی را مانند سایر عرصه‌های مبارزه با سلطه به جهانیان اعلام کرد

خوابی که امام حسین(ع) در عقبه دید ...

پنجشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۱۰ ب.ظ

این منزل «عقبه» و «عقبة البطن» نامیده شده است. امام در روز جمعه بیست و پنجم ماه ذی حجة الحرام در این منزل بار نهادند. کسی که مسیر مکه را طی می کند، قبل از قاع به این منزل می رسد. بنابراین , عقبه منزلی در مسیر حج است.(1) آب اینجا، از « بنی عکرمه» از « بکر بن وائل» است.(2)

روایتی با سند بسیار قوی از ابن قولویه است که وقتی امام از « عقبه البطن» بالا آمدند، به یاران فرمودند: « خود را کشته می بینم». گفتند: « آن چگونه است یا اباعبدالله؟» فرمود:« رویایی دیده ام». پرسیدند: « آن چیست؟» فرمود: « سگانی را دیدم که مرا گاز می گرفتند، شدیدترین آن ها بر من سگی بود که به برص و پیسی مبتلا بود» (3)

امام روز پنج شنبه، بیست و چهارم ذی حجة الحرام در القاع فرود آمدند. (1) بعد از « عقبه» «قاع» منزلی به طرف مکه مکرمه است.(2) در کتب لغت « بطن» به دشتی وسیع یا دشتی که دره ها، نهرها، برکه ها و گذرگاه ها داشته باشد گفته می شود.(3) در این وادی بطون فراوانی قرار دارد. از جمله «بطن عنان» ، « بطن ظبی» که زمینی از آن کلب بوده است، « بطن رمّه» و « بطن عقبه» که اسمی برای یک وادی است که در آن قریه هایی چون عقبه قرار گرفته است. « قاع» اولین منزل آن بطن است.(4) اینجا پیری از « بنی عکرمه» به نام « عروه بن لوذان» امام را از این سفر بر حذر داشت. امام فرمود: « بر من امر پوشیده نیست. به خدا قسم اینها مرا دعوت کرده اند تا این که قلبم را از سینه به در آورند. هنگامی که دست به چنین کار زنند خداوند کسانی را بر آن ها مسلط کند که آن ها را خوار سازد و ذلیل ترین فرقه و امت ها گرداند.» (5) پس از آن جا گذشتند و حرکت را ادامه دادند.

از شما هر که قصد بازگشت دارد، برگردد...

پنجشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۷:۴۸ ق.ظ

زباله منزلی در راه بین مکه و کوفه است.(1) اسنجا بین « واقصه» و « ثعلبیه» قرار گرفته که  دو برکه در آن جا قرار دارد.(2) کاروان در روز چهارشنبه، بیست و سوم ذی الحجه الحرام در آن جا بار نهاده اند.

در «زباله» امام از شهادت « عبدالله بن یقطر» باخبر شدند. پس از آن امام در بین جمع حضور یافت و نوشته ای را قرائت فرمود:

 « به نام خداوند بخشنده مهربان. اما بعد، خبر فاجعه آمیز شهادت مسلم بن عقیل، هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر به ما رسیده است، البته شیعیانمان ما را خوار و ذلیل ساخته اند. پس از شما هر که قصد بازگشت دارد، بدون هیچ مانعی برگردد که بر گردن او هیچ نیست». (3) بعد از این سخن امام، مردم دسته دسته از راست و چپ ایشان متفرق شدند. تنها کسانی که از مدینه با آن حضرت همراه شده بودند با گروهی کمی از کسانی که بین راه به امام ملحق شده بودند برای یاری امام باقی ماندند. (4) آن شب را امام در آنجا اقامت گزیدند و سحرگاه به یاران امر فرمودند که هرچه بخواهند آب بنوشند و از آن بردارند. (5) «دینوری» می گوید: « همراه امام نماندند مگر خواص ایشان» (6) و در مروج الذهب آمده است: « پانصد نفر سواره و صد نفر پیاده، همه همراه امام بودند، بعد از این خبر جز عده کمی با امام نماندند.» (7) ناگفته نماند که این اولین باری است که امام (ع) دم از انصراف می زند و تنها جایی است که امام از روی نوشته مطلبی را برای مردم قرائت می کنند. آیا این گونه برخورد حضرت گویای نهایت انزجار از امت نابخرد نیست؟!

روزی که هر گروهی را به امامش فرا می خوانیم...

پنجشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۷:۴۳ ق.ظ

امام (ع) روز سه شنبه، بیست و دوم ذی حجه الحرام به این محل رسیدند.شخصی به نام «ثعلبیه» از قبیله « بنی اسد» اینجا چشمه ای را حفر کرده بود که پس از آن، کاروانیان راه کوفه به مکه در کنار این چشمه اقامت می کردند. در مراصد آمده که در اینجا قریه ای بوده که خراب شده ولی شناخته شده است.(1) در این محل شخصی خدمت امام رسیده و از تفسیر آیه « یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ (2) روزی که هر گروهی را به امامش فرا می خوانیم» پرسیدند. امام فرمود: به امامی که (دیگران را) به هدایت می خواند، گروهی پاسخ می دهند، و به امام و رهبری که ( مردم را) به گمراهی دعوت می کند، نیز عده ای پاسخ می گویند، آنها در بهشت اند و اینها در آتش. به همین سبب خداوند فرمود: « فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ» (3) گروهی در بهشت و گروهی در دوزخ اند