تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« در هر مرتبه هستید،تقوا داشته باشید.آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگ دستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن بیماری قلب است . آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تقوای دل است.
(نهج البلاغه؛حکمت 388)»

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

در ملکوت اعلا جز شهید زنده نیست...



در تاریخ 1367/03/9شمسی برابر با 14 شوال 1408 قمری در خانواده صفری تبار بیشه، فرزندی به دنیا آمد که پدرش به یاد روزهای دفاعِ مقدس و علاقه مندی به گروه های چریکی و جنگ های نامنظم دکتر شهید مصطفی چمران و هم بیاد دعای کمیل، فرزندش را در شناسنامه به مصطفی و در گفتار کمیل نام گذاری کرد.

مصطفی در تابستان 84 در رشته علوم تجربی فارغ التحصیل شد اما تحصیل در رشته کامپیوتر و قبولی در رشته مهندسی شیمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری و آمل نیز باعث نشد ذره ای از عشق و علاقه مصطفی برای پیوستن به دانشگاه امام حسین(ع) کم شود.

 در تیرماه 84 دوره آموزش تکمیلی گردان های عاشورا را طی کرده وگواهی آن را دریافت می کند و همان سال با شرکت در رزمایش صحرایی یاوران حضرت مهدی(عج) از سوی فرماندهی وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بابل تقدیرنامه می گیرد.


شهید مصطفی صفری تبار در کنار شهید محمد محرابی پناه

آخرین تصاویر گرفته شده ...

متناسب با هدفی که داشت به رشد معنوی و پرورش روحی، بیش از پیش أهمیّت می داد، شرکت در بسیج، هیأت مذهبی، نماز جمعه و جماعات، إحیاء گرفتن تا به صبح  در شب های قدر ماه مبارک رمضان در آستان مقدّس امام زاده قاسم(ع) بابل از جمله کارهای ضروری و همیشگی او بود.



زمان  سربازی برای او زمانی فرا می رسد که تلاشش برای خدمت در سپاه بی نتیجه مانده بود، بنابر این برای خدمت وظیفه به لشکر30 پیاده گرگان ملحق می‌شد، ضمن اینکه همزمان برای جذب رسمی در سپاه نام نویسی کرده بود.

هنوز 2 ماه از آموزش نظامی او نمی گذشت که نامه جذب او در سپاه پاسداران بدستش رسید، با گرفتن امضاهای متعدد از فرماندهان مافوق، بسختی از لشکر 30 گرگان تسویه حساب می گیرد و به علت قبولی درسپاه پاسداران از کسوت سربازی مرخص و برای ادامه آموزش بعنوان سرباز گمنام امام زمان (عج) بالاخره دراسفند ماه 86 وارد دانشگاه امام حسین (ع) می‌شود تا اینکه پس از دو سال تلاش وصف ناشدنی در بهمن ماه 88 از دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) با معدل 17/30 فارغ التحصیل می گردد.

مطابق دستنوشته‌ای که از او باقی مانده، در تاریخ 87/08/8 ساعت 11/50 صبح پوشه‌ای حاوی اطلاعات مهم و محرمانه کارکنان را در محوطه دانشگاه امام حسین(ع) می یابد، بی درنگ با حفاظت اطلاعات دانشگاه مکاتبه کرده و آن را جهت بررسی و اقدامات لازم به مسئول مربوطه تحویل می دهد تا خدای نکرده مورد سوء استفاده دشمنان قرار نگیرد.

کمیل داوطلبانه تعطیلات عید سال های87 و88 دوره دانشجویی را در غالب طرح سازندگی بسیج، اردوی جهادی به مناطق محروم کشور از جمله کرمان و چهار و محال و بختیاری  می رود. مادرش می گوید: به محض اینکه اولین حقوقش را از سپاه گرفت دو دفترچه پس انداز برای خودش باز کرد، یکی مربوط به حقوق و مزایا، دیگری مربوط به هدایا؛ چرا که می گفت: « طبق فتوای مقام معظم رهبری، هدیه خمس ندارد» برای خودش، سال خمسی تعیین کرد تا اگر مازاد بر هزینه سالیانه، چیزی در حسابش مانده باشد، خُمس آنرا بدهد و یکسال مقداری پول به مستمندان داده بود و با خوشحالی می گفت: امسال خمس داده ام.

 

ماجرای خواستگاری او از همسرش در سال 89 نیز جالب است: «موقع خواستگاری از من پرسید: ممکنه من یه روزی به شهادت برسم! شما با این موضوع مخالفتی ندارین و می توانی با آن کنار بیآیی؟! من چیزی نگفتم، فقط نگاهش کردم: دوباره پرسیدند و من گفتم : نه مخالفتی ندارم؛ از همانجا فهمیدم که او از جنس زمینی ها نیست.»



او به‌اتفاق چند نفر از دوستانش، بالاترین جایگاه خدمتی را در یگان ویژه صابرین می بینند، گرچه سعی داشت، ثبت نام در یگان ویژه صابرین را از خانوده اش مخفی نگهدارد و یا اینکه خدمت در آن را سهل و آسان معرفی کند، اما برای رسیدن به آن، بسیار تلاش کرد. می دانست که خدمت در یگان ویژه صابرین، علاوه بر قدرت معنوی به قدرت جسمی هم احتیاج دارد.


شهیدان محرابی پناه ، صفری تبار و علی بریهی


 کمیل برای جبران آن علاوه بر طی دوره های آموزش تکاوری و چتربازی به ورزش های رزمی روی آورد و در این رشته خیلی زود سرآمد شده و مطابق اسناد موجود دو مرتبه موفق به اخذ مدال طلا و نقره در جشنواره فرهنگی، ورزشی دانشجویان شد.

بهر حال پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه امام حسین(ع)، بسختی از پادگان آموزشی المهدی(عج) وابسته به تهران، تسویه حساب خدمتی می گیرد و خود را به یگان ویژه صابرین می رساند.

او به همرزمانش گفته بود: «من سی و سومین شهید روستای بیشه سر هستم» و آخرین سفارش او به اطرافیان هم این بود که برای شهادتش دعا کنند و به همه سفارش می کرد تا در قنوت نمازشان، دعای فرج بخوانند و شهادت او را از خدا بخواهند.

شهید مصطفی (کمیل) صفری تبار بیشه در مصاحبه بجا مانده از خودش می گوید: «گرچه به کمتر از شهادت راضی نیستم؛ ولی از خدا می خواهم که اگر شهید نشدم، اجر شهید را به من بدهد

 

این شهید بزرگوار پس از آنکه عزم خود را جزم کرد تا آخرین وجب از خاک کشور را از دست گروهک منافقین پژاک خارج کند ، با لبیک به ندای رهبر و مقتدای خود حضرت امام خامنه ای (مدظله) عازم جبهه های غرب کشور شد تا اینکه در آخرین عملیات پیروزمندانه سپاه در این منطقه که منجر به بیرون راندن  منافقین از مرزهای ایران اسلامی شد در تاریخ 1390/06/13 به همراه چند تن از همرزمان خود در ارتفاعات جاسوسان کردستان شربت شیرین شهادت را نوشید .

این دو ( شهید صفری تبار و شهید محمد محرابی پناه ) آنقدر با هم اخت بودند که ماجرای شهادت آنها بنا بر شنیده‌ها، می تواند بسیار جالب باشد:

آنطور که گفته شده در آخرین ماموریت این دو شهید در ارتفاعات جاسوسان سردشت، گلوله ای به پهلوی آقا محمد اصابت می کند. او با بستن چفیه اش به دور کمر سعی می کند که تا حدودی از خونریزی بیش از حد جلوگیری کند. اما دوست و در حقیقت برادرش مصطفی صفری تبار متوجه حالت محمد شده و علی رغم تذکر دوستان برای نزدیک نشدن به محمد، جهت کمک به طرف محرابی پناه حرکت می کند و در همان لحظه که کنار یکدیگر قرار می گیرند، گلوله خمپاره ای نزدیک این دو به زمین می نشیند تا روح آسمانی محمد و مصطفی را از قفس تنگ تن رها سازد و راهی دیار قرب نماید.


+فیلم

صحبت های شهید مصطفی صفری تبار  در مزار شهدای تخت فولاد اصفهان

روایت دیگر از برآورده شدن آرزوی شهادت جوان بابلی

+ صوت

صحبتها و شوخی های مصطفی و محمد قبل از پرش با چتر

لینک کمکی 1

لینک کمکی 2

+ تصاویر

تصاویری از شهید مصطفی صفری تبار

 لینک کمکی تصاویر

 


وصیت نامه شهید مصطفی صفری تبار



بسم الله الرحمن الرحیم

 سلام

 اول حرفم را با یکی از اشعار حافظ که خیلی به آن علاقه دارم شروع می کنم

درد عشقی کشیده ام که نپرس                   زهر هجری چشیده ام که مپرس

 گشته ام در جهان و آخر کار                          دلبری برگزیده ام که نپرس

 سوی من لب چه می گزی که مگو                لب لعلی گزیده ام که مپرس


گفتند که هر مسلمانی باید یک وصیت نامه داشته باشد منم این وقت شب نمی دونم چی شد که یک دفعه این زد به سرم که برم وصیت نامه بنویسم شاید به نظر شما حرفهایم و مخصوصا این خط خرچنگ قورباغه من خنده دار باشد بازی سرنوشت که این حرفها را نمی شناسد اول از همه از پدر و مادر عزیزم تشکر می کنم بابت این همه زحمات که در حق بنده قدر نشناس داشته اند شنیده بودم که فرمانده های ما گفتند دست پدر ومادر را باید بوسید ومن هم چند بار قصد چنین کاری را داشتم که یک بار به شوخی توانستم دست پدرم را ببوسم البته پدرم اجازه نمی داد که دستش را ببوسم وبالاخره با چند ترفند پاسداری توانستم به مقصود خود برسم و از مادر نیز چند بار خواستم که اجازه بدهد تا دست و پای او را ببوسم و ایندفعه هم با چند ترفند پاسداری توانستم پای مادر را ببوسم .


خوب بریم سر بقیه مطلب که من مال و اموالی ندارم که بگم این مال داداشم و این یکی برای فلانی ، فقط چند توصیه به خواهرانم دارم که خیلی خیلی دوستشان دارم اول اینکه حجاب را رعایت کنند چون شهدای ما برای حفظ ناموس و حفظ اسلام شهید شدند تا حتی یک تار موی ناموس آنها را نا محرم نگاه نکند چه برسد به اینکه بیگانه ها بخواهند نگاه کج به آنها داشته باشند .منظورم از حجاب این است که حتی یک تار موی خود را در معرض دید نامحرم قرار ندهید دوم اینکه فرزندان خود را طوری تربیت کنید که با روحیه ایثار و انفاق وگذشت از جان خود در راه خداوند تبارک و تعالی بزرگ شوند و طبق فرمایش امام عزیز و راحلمان که می گوید از دامن زن مرد به معراج می رود .


 در اینجا جا دارد که بگویم من از اول به عشق شهادت وارد سپاه شدم ولی وقتی وارد مادیات آن می شوی منظورم این است که غرق مادیات شوی فکر شهادت کم رنگ می شه من آنقدر غرق گناه هستم که خجالت می کشم از خدا طلب کنم توی ذهنم فکر می کنم که خدا به من می گه این همه گناه کردی الان شهات می خوای که هر چی گناه کردی یکدفعه پاک بشه، البته فکر مثبت تو ذهنم می آد که می گه خدا آنقدر رحمان و رحیم هست که با توبه(صد بار شکستیم حق خودشو می بخشه ولی حق الناس می مونه که این مردم هستند اون دنیا یقه ما را میگیرند، در اینجا از تمام کسانی که به گردن بنده حقیر حقی دارند می خواهم که حلالم کنند چون اگر یکی را در این دنیا حلال کنند مطمئن باشند که شخص دیگری هست که اون دنیا حلالش کنه، اگر هم ما را البته بگویم بنده حقیر را بهتر است، حلال نکردند وعده ما قیامت ان شاالله که آقامون امام حسین(ع) شفاعت ما رو بکنه که از سر تقصیر ما بگذرین.

احساس کردم این مطلب را اینجا ذکر کنم: من خیلی به حضرت زهرا(س) علاقه داشتم طوری که هر وقت به فکرش می افتم اشکم جاری می شود و از این خانم بزرگوار می خواهم که از خدا بخواد که از سر تقصیر ما بگذره تا هر چه زودتر به اون عشق که وارد سپاه شدم برسم. شهادت شهادت شهادت. در آخر با یک دعا حرفهایم را به پایان می رسونم: اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یده.

  آمین یا رب العالمین                   1388/03/28                  ساعت 00:48 بامداد

 




 

نظرات  (۲۶)

مزار آقا کمیل در روستای پایین بیشه سر بین بابل و بهنمیر هست

 آدرس: مازندران _بابل_کیلومتر۶ جاده بهنمیر روستای پایین بیشه سر _گلزار شهدای سید میرزا

پاسخ:
ممنون
وبلاگ عالی در اینجا! همچنین وب سایت شما بسیار سریع بارگیری می شود!
از چه میزبانی استفاده می کنی؟ آیا می توانم پیوند وابسته شما را برای میزبان خود دریافت کنم؟
من می خواهم سایت خود را به سرعت به عنوان LOL شما بارگذاری شود
سلام همرزم عزیزم کمیل جان دعامون کنید ما هم به شما بپیوندیم
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر وجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین  بین یدیه...
یاحسین(ع)

  • عاشق شهادت
  • سلام اقاکمیل فقط خدامیدونه که چقدر دوستت دارم توروخدا تورو به حضرت زهرادعاکن منم خدایی بشم خوش به حالت یاعلی-
    بسم رب الشهدا.کمیل جان شهادتت مبارک ...دعایم کن تاخداوند لایاقت شهادت را نسیبم گرداند...دفاع همچنان باقی است... تااخرین قطره خون ایستادیم.... داداش دعایمان کن...سیاهی گناه چهرام رابوشانده است ...دعایم کن...
    سلام     انشا الله خدا خودش وپیامبر وامامان معصوم رابه ماوجهانیان   بشناسد تا ماهم از یاری دهندگان امام زمان علیه اسلام باشیم.
    شهدا دوستتان دارم چون به خدا پیوسته اید
    اجرتان با سید الشهدا

    سلام کمیل جان

    دوستت دارم به قدری که خدا می داند

    راز این قصه فقط باد صبا میداند

    کمیل جان من ادبیاتم اصلا خوب نیست خیلی دلم میخواد می تونستنم ادبی باهات دردر دل کنم وحرف دلم رو بزنم ولی بلد نیستم فقط می تونم بگم که عاشقت شدم خیلی دوستت دارم روز ی صد بار عکسهات رو می بینم ولی سیر نمی شم کلیپ هات رو نگاه مینم واشک میریزم باهات حرف می زنم یه دونه پسر بیشتر ندارم ولی باورت می شه که از خدا خواستم اون هم شهید بشه  کمیل خواهش میکنم برای یک بار هم که شده به خوابم بیا خیلی دلتنگتم نمی دونم مادرت با غم تو چگونه سر می کند خدا صبرش بده کمیل دوستت دارم دوست دارم روزی هزار بار بگم کمیل دوستت دارم

    سلام اگه شما هم رفتی پیششون برای ماهم دعا کن .
    سلام .من همشهری اقا کمیل هستم دوبار هم سرمزارش رفتم. داداش کمیل در گلزار شهدای سید میرزا روستای بیشه سر در جاده بین بابل به بهنمیر به خاک سپرده شده است.
    پاسخ:
    سلام
    خداخیرت بده برادر ... ممنون
  • وحید افشاری
  • شهدا پیش خدا گواهی بدید که ما تا آخرین لحظه درراه خدا ایستاده ایم افتتخار بنده شهادت در ره الله وخوبان الله است...........دعا کنیدشاید فرجی بشه
  • وحید افشاری
  • خدایا جانم راطوری بگیر تا خودت خشنود باشی  خدایاکی میشود بگن ..........شهادتت مبارک ........انشاا.........دعاکنید شاید فرجی بشه بنده سردار جعفرخانی را2باومحمد غفری را1بادرخواب دیدم که واقعا حال داد بیاری خدابازم همه شنو میبینم.الاامام خامنه ای پاینده باد.............
  • وحیدافشاری
  • انشاا.........جذب یگان صابرین بشم وبه رفقای رفته ام برسم وبه پیش الله تعالی.....منویاری تویارب
    سلام من برای داداش کمیل که دیگه شده شهیدمن
    آرزوهاش شبیه ارزوهای منه....
    ایشالا دست منم بگیرن به آرزوهام برسم...
    یا زهرا س
  • سید علی انصاریان
  • مصطفی.../
    :(
    سلام
    شما لینک مایی .
    از افسران اومدم . خودت دعوتم کردی .
    پاسخ:
    سلام
    لینک شدید

    سلام کاش مصطفی  که اسمانییه برای ماهم دعا کنه 
  • محمد حسن
  • سلام باارزوی شهادت برای همه ی عاشقان
    لطفا ادرس دقیق مزار این شهید بزرگوار رو بهم بگید .ممنون
    ابلتماس دعای شهادت

    پاسخ:
    سلام دوست عزیز
    فقط می دونم در شهر بابلسر هست...

    ba salam khastam begam az khaterate hamsareshan chizi midanid ya matlabi dar saytha neveshte shode

    پاسخ:
    سلام . نه مطلبی در این زمینه درج نشده.
    التماس دعا
    بسیار شور انگیز بود.

    ممنون از شما
    پاسخ:
    سلام متشکرم
    آدرس وب شما رو ندارم ، اگر سوالی درمورد ساخت و مدیریت وبلاگ در blog دارید در بخش نظرات اعلام کنید تا جواب بدم
  • شهیده گمنام
  • بسم رب الزهراس 
    13 شهریور من تنها بودم و شما و در غمتان ...
    سوختم کمیل ...
    از کار مزار شهید سید محمود موسوی نجوا کردم با شما...
    کاش دستانم را بگیرید...
    یا زهراس 
    پاسخ:
    و آنها آسمانی شدند و ما زمینی

    این ماییم که مرده ایم...
  • شهیده گمنام
  • ...
    آه ...
    کمیل من ...
    چقدر این روزها به یادت هستم...
    روزهایی که نزدیک پرواز توست..
    هروقت چهره ات را میبینم هوای چشمانم بارانی می شود....
    یازهراس
    پاسخ:
    روزهای رسیدن به خدا...
    روزهای ...
    چقدر زود می گذرد این زمان
    .
    ..
    ...
    ولی هوای شهرمان همچنان تاریک است
    انگار نه انگار که چه خون ها رفته است...
    و...

    اللهم عجل لولیک الفرج
    سلام مطلب بسیار زیبایی بود
    ولی این عکس شهید بزرگوار که گوشه ی سایت زدید نمی ذاره مطالب رو درست بخونیم روی مطالب رو گرفته

    پاسخ:
    سلام
    متشکرم

    این عکس توی کامپیوتر خودم گوشه است و وارد مطلب نمیشه
    شاید مشکل از مرورگر هم باشه

    بهر حال ممنون که اطلاع دادید اگه شد درستش می کنم

    یاعلی
    سلام .من همشهری شهید محرابی پناه هستم .وبلاگ جالبی داری ممنون می شم به ماهم سری بزنی اگر خواستی مار ار هم لینک کن
    پاسخ:
    سلام
    پیش شهدا رفتی دعامون کن...
    ممنونم...

    لینک کردم

    اگر حرف یا نظری دارید، بفرمایید

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">