منجی جهان ( قسمت پنجم،پایانی)
سالها طول می کشد تا زمین از لوث دشمنان خدا پاک شود، سالها طول می کشد تا فریاد «یا لثارات الحسین» جهانگیر شود.
در دادگاه الهی، دشمنان حسین (ع) را مجازات سختی می کنی...
و در صحن دادگاه ثابت می کنی حق با علی(ع) است.
فریاد کمک خواهی تو از مکه، به گوش آسمان می رسد و یاران واقعی می آیند...
آنان که جوانی را با یاد تو پیر شدند و دنیا را با اسم تو پایان دادند.
آنان که در صبحهای دلگیر انتظار، چنگ به دامن «عهد» زدند و با تو هم پیمان شدند که : «اِن حالَ بَینی و بَینهُ الموت... فَاخرِجنی من قبری...»1
و پدرانت...
و شمشیر ذوالفقار کنار تو می جنگد...
آنقدر که دشمنی روی زمین نماند و شیطان تسلیم تو می شود...
سالها طول می کشد که انسان می فهمد، به حقیقت، خالقش خداست...
تو سالها حکومت می کنی
و در این سالها، مظلومی نمی ماند، و فقیری، و نیازمندی.
تو آنقدر حکومت می کنی تا طعم عدالت را به مردم نشان دهی و عطر ولایت را.
و تو می روی...
سالها خاطره، با تو به خاک می رود
سالها انتظار، مهربانی، دوری، با تو به خاک می رود.
و کسی باور نمی کند آنکه قرنها در انتظار بود، آنکه با تمام دشواریها، ماموریت نجات انسانها را به دوش کشید، آنکس که پس از سالها سختی آرامش واقعی را نشان داد... به آغوش خاک رود و خاک تاب بیاورد این همه را...
آغوش خاک مناجات ها و دستهای الغیاث را به یاد می آورد.
و تنهایی تو را
و تنهایی شیعیان را
و رنج تو را
دعایت را در دل شب.
مهربانیت را به امتت
لحظه ها را، ثانیه ها...
و خاک تاب می آورد...
تنها امام بر پیکر امام نماز می خواند... و بر پیکر تو حسین(ع) نماز می خواند.
و این پایان، آغازی است...
پی نوشت:
1. خدایا اگر بین من و او مرگ جدایی انداخت، من را از قبر بیرون بیاور... دعای عهد.(اشاره به رجعت)
پایان