تا کِی شکست، خُرد شدن، بغض، انتظار؟
مثل همیشه، هیچ به روی خودت نیار!
این بار هم نیامده بودی ســـــــــــر قرار
گفتی: «اگر که عاشقمی، کو نشانه ات؟»
من عاشقم، نشان به همین قلب بیقــــرار
حرف دلم عصــــــاره ی این چند واژه است:
تا کِی شکست، خُرد شدن، بغض، انتظار؟
تقــــــــــویم ها نبود تو را ناله می کنند
در سال های ساکت و بی روح و مرگبار
حتی تمام فلسفه ها بی تو مبهم اند
مرزی نمانده بین جهان، جبر، اختیـــار!
دنیا پر است از همه ی چیزهای شوم
از هرچه اتفاق عبث، تلخ، ناگــــــــــوار
از زندگی به شیوه ی حیوان ولی MODERN
یعنی که کار، پول، هــــوس، کار، کار، کار...
از هرچه ریشه اش به حقیقت نمی رسد
از ماسک های چهره نما، اسم مستعار
از جنگ های خـــانه برانداز و بی دلیل
از قتل عام، بمب، ترور، چوبه های دار
من شرط بسته ام که می آیی و مطمئن ـ
هستم، برنده می شوم آخر در این کنار
یعنی که می رسی و جهان پاک می شود
از هرچه جسم فاسد و اشباح نابکار
آن وقت با دو دست خودت پخش می کنی
در بین تشنگان جهان، سیب آبدار
حرف دلم عصــــــاره ی این چند واژه است:
تا کِی شکست، خُرد شدن، بغض، انتظار؟
این شعر اگرچه قابلتان را نداشته
آقا! فقط قبول کنیدش به یادگــــار
اصلا برای این که بفهمم چه گفته ام
انگشت روی مصرع دلخواه خود گذار:
«یک شعر عاشقانه که می خوانی اش» و یا
«یک مشــــــت درد دل که نمی آیدت به کار»
رضا هلالی
- ۹۳/۱۲/۲۳