ستارهای که به مرکز پیوسته
عاشقی ما، چرخیدن بر مداری است بیضی به مرکزیت تو؛ سالهای دوری- لحظه های نزدیکی...
نایی اگر مانده تا پایی به رفتن ادامه دهد، ته ماندهی همان دقایق دیدارهای روبرو است.
ایستادهای و تمام سیارهها طوافت میکنند. سرت شلوغ است. کهکشان است مثلا!
بزرگترها نزدیکترند. ما خرده سیارهها افتادهایم به مدارهای آخر. تا کی بشود که چشمکمان از آن دور دورها چشمت را بگیرد، دستهای جاذبهات را باز کنی تا من پیلهی مدار را بشکنم. ستارهای دنبالهدار بشوم؛ گریزان به آغوشت. مسیر روشن وصال! و بعد، مزهی یکی شدن...
کهکشانی که یک سیاره خلوتتر شده؛ ستارهای که به مرکز پیوسته.