تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« در هر مرتبه هستید،تقوا داشته باشید.آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگ دستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن بیماری قلب است . آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تقوای دل است.
(نهج البلاغه؛حکمت 388)»

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۱۷ مطلب با موضوع «گلستان معرفت :: شعر و ادب» ثبت شده است

ستاره‌ای که به مرکز پیوسته

شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۳ ق.ظ


عاشقی ما، چرخیدن بر مداری است بیضی به مرکزیت تو؛ سالهای دوری- لحظه های نزدیکی...

نایی اگر مانده تا پایی به رفتن ادامه دهد، ته مانده‌ی همان دقایق دیدارهای روبرو است.

ایستاده‌ای و تمام سیاره‌ها طوافت می‌کنند. سرت شلوغ است. کهکشان است مثلا!‌

بزرگترها نزدیکترند. ما خرده سیاره‌ها افتاده‌ایم به مدارهای آخر. تا کی بشود که چشمک‌مان از آن دور دورها چشمت را بگیرد، دست‌های جاذبه‌ات را باز کنی تا من پیله‌ی مدار را بشکنم. ستاره‌ای دنباله‌دار بشوم؛ گریزان به آغوشت. مسیر روشن وصال! و بعد، مزه‌ی یکی شدن...

کهکشانی که یک سیاره خلوت‌تر شده؛ ستاره‌ای که به مرکز پیوسته.

امانت خدا

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۵۱ ب.ظ


امام بودن، سخت است، حتی اگر یاران، موافق باشند.

امام بودن سخت است، حتی اگر پاداش آن لبخند فرزند تکتا باشد.

امام بودن سخت است و این سختی آن زمان به اوج می رسد که:

یاران چشم در چشم تو بدوزند و دهان بدوزند و سلام را در آن زندانی کنند از ترس جان جانانی، چون تو.

امام در خانه باشد، یار پشت در، نگاه نگران، علم در قفس زندانی.

چشم زرد جغد شوم به تنها پسرت دوخته شده، تو پدر شدی و چشم تو به لبخند او دوخته شده.

تو در فکر رفتن باشی، شمشیر دشمن تیز باشد،  ماه تو در خانه پنهان، یار بی خبر از یار، درد بی خبر از درمان، راهی بی خبر از راهنما، دست تو پر از دعای «امن یجیب».

سم در تو اثر می کند، برادر به تو خیانت، پسر با تو وداع.

تو میروی، مهدیت (ع) امام این امت می شود، برادرت، برادر زاده می فروشد، تو نگاه می کنی آه می کشی.

تو می روی، دشمن به خانه ات می ریزد، دندان به غارت می فشارد، مال ها می برد و جان ها می گیرد.

تو می روی، مهدی (ع) می رود ...

قبر کوچک تو مزار عاشقان می شود و  گنبد و گلدسته ها را طلا می گیرند.

و تو دوباره به آغوش محاصره برمی گردی ...

و گلدسته ها ویرانه می شود...

و مهدی (ع) ...

باران

پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۸ ب.ظ

باران

بهاران را

جدّی نمی‌گیرد.

چشمان من

خیل غباران را.

هرچند

    از جاده‌های شسته رُفته،

    از این خیابان‌های قیراندود

        دیگر غباری برنخواهد خاست؛

شعر و ادب : بالهای استعاری

چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۰:۴۴ ق.ظ

از رفتنت دهان همه باز...

انگار گفته بودند:

                 پرواز!

                 پرواز!

***

خسته‌ام از آرزوها، آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری

لحظه‌های کاغذی را روز و شب تکرار کردن

خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری

آفتاب زرد و غمگین، پله‌های رو به پایین

سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری

شعر و ادب: ما غایبان منتظریم و «همین» بد است

يكشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۵۳ ب.ظ


مولای عشق! حال زمین و زمان بد است

آلوده است آب و هوا، آسمان بد است

 

از حال و روزمان، تو چه می پرسی ای عزیز؟!

پنهان نمی کنم، به خدا حالمان بد است