امانت خدا
امام بودن، سخت است، حتی اگر یاران، موافق باشند.
امام بودن سخت است، حتی اگر پاداش آن لبخند فرزند تکتا باشد.
امام بودن سخت است و این سختی آن زمان به اوج می رسد که:
یاران چشم در چشم تو بدوزند و دهان بدوزند و سلام را در آن زندانی کنند از ترس جان جانانی، چون تو.
امام در خانه باشد، یار پشت در، نگاه نگران، علم در قفس زندانی.
چشم زرد جغد شوم به تنها پسرت دوخته شده، تو پدر شدی و چشم تو به لبخند او دوخته شده.
تو در فکر رفتن باشی، شمشیر دشمن تیز باشد، ماه تو در خانه پنهان، یار بی خبر از یار، درد بی خبر از درمان، راهی بی خبر از راهنما، دست تو پر از دعای «امن یجیب».
سم در تو اثر می کند، برادر به تو خیانت، پسر با تو وداع.
تو میروی، مهدیت (ع) امام این امت می شود، برادرت، برادر زاده می فروشد، تو نگاه می کنی آه می کشی.
تو می روی، دشمن به خانه ات می ریزد، دندان به غارت می فشارد، مال ها می برد و جان ها می گیرد.
تو می روی، مهدی (ع) می رود ...
قبر کوچک تو مزار عاشقان می شود و گنبد و گلدسته ها را طلا می گیرند.
و تو دوباره به آغوش محاصره برمی گردی ...
و گلدسته ها ویرانه می شود...
و مهدی (ع) ...