افتاده بین حجره و آبش نمی دهند...
افتاده بین حجره و آبش نمی دهند
میگوید آب آب و جوابش نمی دهند
این قوم جاهلی که به دست امام خویش
آب از برای کسب ثوابش نمی دهند
حاجت به آبِ روی زمین ریختن نبود
یک رو به قبله را که عذابش نمی دهند
***
از بسکه کف زدند و شده هلهله به پا
ماندم درون خانه عروسی است یا عزا
در کودکی ای آنکه زدی مشت بر زمین
حالا به جاش آمده زهرا بیا ببین
تو از شنیده های غمش قد خمیده ای
اکنون ببین هرآنچه که قبلا شنیده ای
در پشت درب بسته ی حجره نشسته است
یک مادری که خسته و پهلو شکسته است
***
مادر تلاش کرد ولی درب بسته را
دست شکسته اش نتوانست وا کند
این پشت در نشسته یا افتاده از نفس
دستش بلند شد پسرش را دعا کند
میگفت ای خدا نکند مثل کربلا
این بار هم کسی سری از تن جدا کند
آمین فوج فوج کبوتر بلند شد
تا سایه ای برای تنت دست و پا کند
***
لب تشنه، دست و پا زده ای مانده بی پناه
این حجره جلوه ایست ز گودال قتلگاه ...
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/node/14931
ما را از بروزرسانی خود آگاه
و با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
http://ammarname.ir -- info@ammarname.ir
یا علی