تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« در هر مرتبه هستید،تقوا داشته باشید.آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگ دستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن بیماری قلب است . آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تقوای دل است.
(نهج البلاغه؛حکمت 388)»

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

معمار! دروازه را بساز...

پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۴۳ ب.ظ

معمار طاق را می کوبید. چکش بدست و عرق بر پیشانی! شیخ بهایی از کنارش گذشت و نگاهی به نقشه ی حرم انداخت. لبخندی زد. کار رو به اتمام بود. مانده بود دروازه ی ورود. شیخ تبسمی کرد و یاد کاری افتاد که عقب انداخته بود. نگاهی به معمار کرد و فریاد زد:

-استاد! پایین بیا! کاری دارم.

معمار، دست از کار کشید. با دقت از چارپایه پایین آمد و کنار بساط چای و نان شیخ نشست. شیخ با دست بر پشت معمار زد و خستگی را از تنش بیرون برد. چشم، ریز کرد و گفت:

-باید یک چله بگیرم. در این چله که من نیستم، دروازه را نساز!

معمار دست از خوردن کشید و با تعجب پرسید:

-ای شیخ! چیز زیادی نمانده، بگذار زودتر تمامش کنم...

-نه استاد! باید برای گرفتن ذکری از استادم چله ای بگیرم. اینجا مکان پاک و مطهری است. آرامگاه اختر هشتم! می دانی یعنی چه؟ پای ناپاک ناپاکان نباید به این حرم باز شود.

-در چه فکری هستید؟

- باید ذکری در دروازه بگذاریم که هر گناه کاری راهش به اینجا رسید، برگردد و وارد نشود...

 

***

چهل روز گذشت. شیخ با قاطری به خراسان آمد. از دور ساختمان حرم را دید. ذکر در دستش بود. تا چشمش به حرم افتاد سلامی داد و احترامی کرد. هر چه نزدیکتر می شد، احساس می کرد خبری در راه است.

دروازه، تکمیل شده بود و مردم آرام آرام از در حرم وارد می شدند...

شروع به دویدن کرد. آنقدر دوید که تا به خودش آمد دید درب خانه ی معمار را می کوبد. معمار دستپاچه در را باز کرد.

-چه خبر است...؟؟ آه! شیخ! شمایید؟!

شیخ امانش نداد:

-ای مرد! مگر نگفتم دروازه را نساز؟

معمار سری تکان داد و عذر خواست. ماجرایی را گفت:

-ای شیخ! وقتی تو از شهر رفتی. صاحب این حرم، به خوابم آمد. شب اول توجهی نکردم. دوباره آمد. شب سوم هم آمد. من هم تصمیم خود را گرفتم.  هر زمان علی بن موسی الرضا (ع) به خوابم میامد می فرمود:

«معمار! دروازه را بساز....»

  • ۹۲/۰۷/۱۸
  • احمدرضا کمیلی

امام رضا(ع)

نظرات  (۱)

سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/node/26826
ما را از بروزرسانی خود آگاه
و با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
http://ammarname.ir -- info@ammarname.ir
یا علی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">