یادداشت ویژه: فرصتى نمانده!
برخى از نشریات گویى فرض را بر این گذاشته اند که جوانان فقط جویاى سرگرمى، تنوع یا چیزى براى پر کردن اوقات فراغت همراه با چاشنى مختصرى از مطالب علمى روزند، از اینرو تبدیل شده اند به کشکولى که انواع تنقلات را با خود حمل میکنند، تا جوانان را سرگرم نمایند، اما، وقتى به عمرکوتاهى که هیج ضمانتى براى ادامهی حتى یک ساعتش نیست فکر میکنم و حوادث، خطراتى که در همین مدت کوتاه سر راه آدمى قرار میگیرد به خود می گویم:
مگر مى شود بدون آمادگى منتظر وقوع حادثه شد!؟ مگر مى شود در اوج قدرت ذهنى و جسمى جوانى از آنچه که در جهان پیرامون می گذرد غافل بود؟ مگر مى شود چشم و گوش بسته به دنیا آمد و چشم و گوش بسته از دنیا رفت؟ مگر مى توان سرمایه بزرگ جوانى را در میان سرگرمى، تنوع و تفنن رهاکرد؟ این چه محبتى است که ما و امثال ما داریم؟
مثل این است که ما نوجوانان و جوانانمان را در میانه این روزگار رها کنیم تا ناگهان خود را با حریفى قوى، کشتی گیرى پرقدرت رو برو ببینند، آن وقت دیگر هیج فرصتى براى آموختن فن مقابله با حریف نیست و از بیرون میدان هم نمى شود به کسى که در چنگال حریف گرفتار آمده گفت که چه باید بکند.
شاید مى خواهیم آنها را براى بهتر زمین خوردن و راحتتر خاک شدن آماده کنیم!؟
لازم نیست منتظر بمانیم، حریف همین حالا هم در میدان است و اگر چشم را خوب باز کنیم عده بی شماری زمین خورده و نفله شده را می توانیم ببینیم که مات و مبهوت بر خاک خصم نشسته اند. این مصرع از سعدی را همیشه در خاطر دارم و شاید تو هم آن را شنیده باشی:"زندگی جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو". مگر جز این است که طبیعت با همه زیبایی هایش ما را به مبارزه می طلبد؟ هجوم سیل، قحطی، سرما، خشک سالی و آسمانی که از باریدن دریغ می کند و زمین خشکیده اى که هر دانه اى را مى پوساند.
مگر جز اینست که در سرزمینى فراخ در حساس ترین نقطه جهان از(خاورمیانه) زندگى می کنیم، سرزمینى که هیچگاه از شر آزار عمله هاى استعمار و هجوم اجانب راحت نبوده است؟
مگر هجوم انواع و اقسام ایسمها، فلسفه ها، مسلکها و مرامهاى سیاسى، اجتماعى چیزى کمتر از بردگى و اطاعت محض از ما مى طلبند وسعى بر تحمیل خود بر اندیشه و ذهن و قلب ما دارند؟ و شیطان که مرگ ما را در عین بى دینى و کفر و شرک مى خواهد و اسبابش را هم براحتى سر راه ما قرار مى دهد؟ خوب که نگاه کنى در مى یابى که حتى فرصت سر خاراندن هم نیست تا چه رسد به مشغول شدن درکشکولى مملو از تنقلات ریز و درشت. اما براستى در این مدت کوتاه، اینهمه خطر که درکمین منتظر نشسته چه باید کرد؟
بى شک نمى توان بى خیال امروز را به فردا وانهاد. به همان سان که نمى توان با حدس و گمان و شاید پیش رفت. قبل از هر حرکت و اقدام مى بایست عزم را براى رفتن جزم کرد اما به همراه شناختى که ما را در امان نگه دارد.
درک درست از آنچه پیرامون ما می گذرد و کسب معرفت درباره ی مقصدی که بر می گزینیم و بالاخره طریق رفتن، راهی که ما را از مبدا به قصد مطلوب میرساند.
استاد اسماعیل شفیعی سروستانی
موسسه فرهنگی موعود