تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« در هر مرتبه هستید،تقوا داشته باشید.آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگ دستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن بیماری قلب است . آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تقوای دل است.
(نهج البلاغه؛حکمت 388)»

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۱۰ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

یاران پولادین... (قسمت دوم)

پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۰۰ ب.ظ

دسته اول یاران امام زمان ، یاران خاص و ستاد فرماندهی آن حـضـرت(ع) هستند که تعدادشان 313 نفر است و همان هایی هستند که قرآن کریم در آیه 8 سوره هود از آنان به عنوان امت معدوده  یاد می کند.

"وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیقُولُنَّ مَا یحْبِسُهُ أَلَا یوْمَ یأْتِیهِمْ لَیسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یسْتَهْزِئُونَ"  "و ما اگر عذاب آنها را تا مدتى اندک و معین تأخیر بیندازیم حتماً به عنوان مسخره مى گویند: علت بازداشتن عذاب چیست؟ آگاه باشید که روزى که قرار است بیاید خواهد آمد و از ایشان بر نخواهد گشت، و ایشان را همان عذابى که به آن استهزاء مى کردند فرا می گیرد."

امام محمد باقر و امام جعفر صادق(علیهم السلام) در تفسیر این آیه می فرمایند:

"امت معدوده، همان اصحاب مهدی در آخرالزمان می باشند که شمارشان به تعداد اصحاب بدر، سیصد و سیزده نفر است. همگی در یک زمان مانند ابرهای پراکنده پاییزی گردهم می آیند."(1)

تشرفات: دو یادگار ارزشمند...

پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۵۹ ب.ظ

زمستان بود، سوز سرما تا مغز استخوان آدمی نفوذ می کرد. قامت درختان هم دیگر تاب این همه سنگینی برف و سرما را نداشتند. سید شهاب الدین با خودش نیت کرده بود و در آن سرما شب ها را تا به صبح در سرداب امام زمان(عج) در سامرا به راز و نیاز مشغول بود. رفقای سید شهاب دائم به او می گفتند: سید جان، این بیتوته خطر دارد، ممکن است در همین شبها دشمنان اهل بیت(ع) به سراغت بیایند و کارت را تمام کنند؛ اما گوش شهاب الدین بدهکار نبود.

در یکی از شب ها سید در سرداب را از داخل محکم بست و شمع کوچکش را روشن کرد و مشغول مناجات شد. کم کم شمع قدری سوسو زد و خاموش شد. تاریکی کل فضا را گرفته بود فقط نور کمی از لای در به داخل می خزید.

جذبه الهی امام علی(ع)

پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۵۳ ب.ظ

رمز محبت را هنوز کسی کشف نکرده است؛ یعنی نمی توان آن را فرموله کرد و گفت اگر چنین شد، چنان می شود و اگر چنان شد چنین می شود، ولی البته رمزی دارد. چیزی در محبوب هست که برای محب از نظر زیبایی خیره کننده است و او را به سوی خود می کشد.

جاذبه و محبت در درجات بالا عشق نامیده می شود. علی محبوب دلها  و معشوق انسانهاست، چرا؟ و در چه جهت؟ فوق العادگی علی در چیست که عشقها را برانگیخته و دلها را به خود شیفته ساخته و رنگ حیات جاودانی گرفته است و برای همیشه زنده است؟ چرا دلها همه خود را با او آشنا می بینند و اصلاً او را مرده احساس نمی کنند بلکه  زنده می یابند؟

آنگونه که من می گویم سوگند بخور...

پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۵۰ ب.ظ


منصور خبر جدیدی شنیده بود. دستانش را با حرارت تکان می داد و فریاد می زد: «جعفر بن محمد را بیاورید!» و در طول راهروی قصر با تندی راه می رفت. نگهبانان و اطرافیان، از بحث درباره ی امام و کینه ی منصور به او، خسته شده بودند. نگبانان مخفیانه سرشان را از نعره های منصور به نیزه می کوبیدند.

خبر تازه را مردی داده بود از اهالی مدینه. گفته بود امام (علیه السلام) به کسی دستور جمع آوری سلاح داده است، به نام معلی بن خنیس تا علیه منصور قیام کند. منصور هم منتظر بهانه بود تا امام را از مسیر خلافتش دور کند.

منصور فریادی زد و همه را از جا پراند:

-بگو جعفر بن محمد همین امروز به بغداد بیاید!

تو راه ما را انتخاب کن...

پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۴۸ ب.ظ

امام رضا (علیه السلام) با سخنان خود همیشه راهی را پیش روی شیعیان گذاشته اند. این بار می خواهیم از سفارشات امام رضا (علیه السلام) به شیعیانشان بگوییم.

امام رضا(ع) به یکی از یارانشان چنین فرمودند : "از دشمنی با مردم در حذر باش. ما اهل بیت خاندانی هستیم که به آنانی که رابطه شان را با ما قطع کردند می پیوندیم و به کسی که به ما بدی کند، خوبی می کنیم. و به خدا از این طریق نتیجه ی خوبی می بینیم." (1) همچنین به ابراهیم بن ابی محمود نیز  فرمودند :

"ای ابی المحمود! وقتی مردم راست و چپ را انتخاب کردند، تو راه ما را انتخاب کن؛ زیرا هر کس به ما بپیوندد ما به او می پیوندیم." (2)

امام رضا (علیه السلام) دوستانش را به لبخند زدن به صورت مؤمن تشویق می کرد و می فرمود:

"کسی که به صورت برادر مومن خود لبخند بزند، خداوند برایش حسنه ای می نویسد و کسی که خدا برایش حسنه بنویسد او را عذاب نمی کند." (3)

معمار! دروازه را بساز...

پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۴۳ ب.ظ

معمار طاق را می کوبید. چکش بدست و عرق بر پیشانی! شیخ بهایی از کنارش گذشت و نگاهی به نقشه ی حرم انداخت. لبخندی زد. کار رو به اتمام بود. مانده بود دروازه ی ورود. شیخ تبسمی کرد و یاد کاری افتاد که عقب انداخته بود. نگاهی به معمار کرد و فریاد زد:

-استاد! پایین بیا! کاری دارم.

معمار، دست از کار کشید. با دقت از چارپایه پایین آمد و کنار بساط چای و نان شیخ نشست. شیخ با دست بر پشت معمار زد و خستگی را از تنش بیرون برد. چشم، ریز کرد و گفت:

-باید یک چله بگیرم. در این چله که من نیستم، دروازه را نساز!

معمار دست از خوردن کشید و با تعجب پرسید:

-ای شیخ! چیز زیادی نمانده، بگذار زودتر تمامش کنم...

-نه استاد! باید برای گرفتن ذکری از استادم چله ای بگیرم. اینجا مکان پاک و مطهری است. آرامگاه اختر هشتم! می دانی یعنی چه؟ پای ناپاک ناپاکان نباید به این حرم باز شود.

از پسرت، حسن(ع)!

دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۷ ب.ظ

نزدیک بود از سرعت دویدن پیراهن عربی در پایش بپیچد. راهی نبود از مسجد تا خانه، ولی چنان می دوید که هر که از دور می دید لبخندی بر لب می نشاند... حسن(ع) بود دیگر! خبر می برد برای مادرش!

به درب خانه رسید و یک نفس صدا زد: " مادر! مادر!"

فاطمه (س) از درون خانه سرش را بیرون آورد و منتظر شد تا نفس های حسن(ع) یکنواخت شود. دست بر موهای مجعد و زیبایش کشید و گفت: "امروز از پدربزرگ چه شنیدی؟"

حسن(ع) نیاز به تشویق و ترغیب نداشت! شروع کرد به گفتن! سر را بالا گرفت و مثل یک سخنران کارکشته شروع به سخنرانی کرد: " مادر جان امروز پدر گفت..."

***

نماز تمام شده بود، علی (ع) قدم زنان به خانه برمی گشت. دست در دست حسین(ع) . از دور معلوم بود حسین(ع) شیرین زبانی می کند برای پدر. وقتی به خانه رسید فاطمه(س) تمام قد برخاست و برای بدرقه آمد. بوسه ای از گونه ی حسین(ع) گرفت و با نگاهی عاشقانه خستگی روز را از تن علی(ع) بیرون برد.

افتاده بین حجره و آبش نمی دهند...

يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۹ ب.ظ

افتاده بین حجره و آبش نمی دهند

میگوید آب آب و جوابش نمی دهند

این قوم جاهلی که به دست امام خویش

آب از برای کسب ثوابش نمی دهند

نامه ی مشکل گشا

شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۲۶ ب.ظ

مردی از اهالی سیستان که در یک سفری با امام محمدتقی علیه السلام همراه شده، خاطره ای شنیدنی از آن سفر را گزارش کرده است، او می گوید:

در سال اوّل خلافت معتصم من با امام نهم همسفر شدم. در همه موارد با هم بودیم. روزی در سر سفره غذا نشسته بودیم که عرض کردم: فدایت شوم! فرماندار شهر ما، یکی از دوستان و شیفتگان شما اهل بیت علیهم السلام است. مأمورین او برای من مالیات نوشته و پرداختن آن برایم سنگین است. شما لطف کنید و نامه ای برای او بنویسید که با من مدارا کند. امام فرمود: من او را نمی شناسم. گفتم: فدایت شوم! همان طوری که عرض کردم، او از محبّین شما اهل بیت علیهم السلام است. نامه شما برای من در نزد او خیلی کارساز و مشکل گشا خواهد بود.


  امام جواد (علیه السلام)کاغذی را برداشته و چنین نوشتند:

حرف حساب: راهی برای گشایش...

شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۰۵ ق.ظ

علامه لاهیجانی انصاری، روزی از مرحوم آیت الله قاضی پرسیدند که در مواقع اضطرار و گرفتاری، چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی، به چه ذکری مشغول شویم تا گشایش یابیم؟ آقا سید علی قاضی گفتند:

پس از 5 بار صلوات و قرائت آیة الکرسی در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو:

  « اللهم اجعلنی فی دِرعَکَ الحصینة التی تجعلُ فیها من تشاء »

بار پروردگارا! مرا در حصن و پناهگاه خود و در جوشن و زره محکمت قرار بده که در آن هر کس را که بخواهی قرار می دهی تا گشایش یابد.