چهار راه انتظار
مانده ام
بر چهار راه انتظار
چهار راه چشمهای سرخ
خنده های سرد
سینه ام صراحی غم است
شب ، شب بلاست
روز روز ماتم است
در کدام شب
در کدام روز
این شنیدنی ترین صدا شنیده می شود:
" انتظارتان به سر رسید"
مانده ام
بر چهار راه انتظار
چهار راه چشمهای سرخ
خنده های سرد
سینه ام صراحی غم است
شب ، شب بلاست
روز روز ماتم است
در کدام شب
در کدام روز
این شنیدنی ترین صدا شنیده می شود:
" انتظارتان به سر رسید"
عاشقی ما، چرخیدن بر مداری است بیضی به مرکزیت تو؛ سالهای دوری- لحظه های نزدیکی...
نایی اگر مانده تا پایی به رفتن ادامه دهد، ته ماندهی همان دقایق دیدارهای روبرو است.
ایستادهای و تمام سیارهها طوافت میکنند. سرت شلوغ است. کهکشان است مثلا!
بزرگترها نزدیکترند. ما خرده سیارهها افتادهایم به مدارهای آخر. تا کی بشود که چشمکمان از آن دور دورها چشمت را بگیرد، دستهای جاذبهات را باز کنی تا من پیلهی مدار را بشکنم. ستارهای دنبالهدار بشوم؛ گریزان به آغوشت. مسیر روشن وصال! و بعد، مزهی یکی شدن...
کهکشانی که یک سیاره خلوتتر شده؛ ستارهای که به مرکز پیوسته.
مرحوم آیت الله بهجت،درباره ی شباهت مردم عصر امام حسین (علیه السلام) و مردم عصر غیبت، اینطور می گویند:
« مهمتر از دعا برای تعجیل در فرج حضرت مهدی( عجل الله تعالی فرجه الشریف) دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار آن حضرت تا ظهور او می باشد.
کوفیان هم امام حسین (ع) را دوست داشتند و برای آمدن ایشان درخواست "تعجیل" کردند؛ اما چون خود را نساخته بودند، در وقت وقتش، امام (ع) را فروختند!»
اللهم عَرِّفْنی حُجَّتَک فانّک اِنْ لَم تُعَرِّفْنی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دینی: پروردگارا! حجت خود را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشاناسانی، از دینم منحرف شده ام.
مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آن ها را به یکى از بقالى های شهر مى فروخت ،آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم ؛ یقین داشته باش که به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم! ..
امام بودن، سخت است، حتی اگر یاران، موافق باشند.
امام بودن سخت است، حتی اگر پاداش آن لبخند فرزند تکتا باشد.
امام بودن سخت است و این سختی آن زمان به اوج می رسد که:
یاران چشم در چشم تو بدوزند و دهان بدوزند و سلام را در آن زندانی کنند از ترس جان جانانی، چون تو.
امام در خانه باشد، یار پشت در، نگاه نگران، علم در قفس زندانی.
چشم زرد جغد شوم به تنها پسرت دوخته شده، تو پدر شدی و چشم تو به لبخند او دوخته شده.
تو در فکر رفتن باشی، شمشیر دشمن تیز باشد، ماه تو در خانه پنهان، یار بی خبر از یار، درد بی خبر از درمان، راهی بی خبر از راهنما، دست تو پر از دعای «امن یجیب».
سم در تو اثر می کند، برادر به تو خیانت، پسر با تو وداع.
تو میروی، مهدیت (ع) امام این امت می شود، برادرت، برادر زاده می فروشد، تو نگاه می کنی آه می کشی.
تو می روی، دشمن به خانه ات می ریزد، دندان به غارت می فشارد، مال ها می برد و جان ها می گیرد.
تو می روی، مهدی (ع) می رود ...
قبر کوچک تو مزار عاشقان می شود و گنبد و گلدسته ها را طلا می گیرند.
و تو دوباره به آغوش محاصره برمی گردی ...
و گلدسته ها ویرانه می شود...
و مهدی (ع) ...
باران
بهاران را
جدّی نمیگیرد.
چشمان من
خیل غباران را.
هرچند
از جادههای شسته رُفته،
از این خیابانهای قیراندود
دیگر غباری برنخواهد خاست؛
مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی در جایی می گفت:
من پنجاه سال است که دارم اسلام می خوانم، بگذار خلاصه اش را برایت بگویم: واجباتت را انجام بده، به جای مستحبات، تا می توانی به کار مردم برس. کار مردم را راه بیانداز، اگر قیامت کسی از تو سوال کرد، بگو فاضل گفته بود!
رسول خدا( صلی الله علیه و آله) فرمود: شیطان به نزد موسی (علیه السلام ) آمددر حالی که کلاه دراز رنگارنگی به سر داشت، کلاهش را برداشت و خدمت موسی (علیه السلام) ایستاد و به او سلام کرد.
موسی(علیه السلام) گفت: تو کیستی؟
گفت: من شیطانم.
موسی(علیه السلام) گفت: شیطان توئی؟! خدا آواره ات کند
شیطان گفت: من آمده ام بخاطر منزلتی که نزد خداوند داری به تو سلام کنم
موسی علیه السلام به او فرمود: این کلاه چیست؟
گفت: به وسیله این کلاه دل آدمیزاد را می ربایم (گویا رنگ های مختلف کلاه نمودار شهوات و زینت های دنیا و عقاید فاسد و ادیان باطل بوده است).
از رفتنت دهان همه باز...
انگار گفته بودند:
پرواز!
پرواز!
***
خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
لحظههای کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری
آفتاب زرد و غمگین، پلههای رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری
آقای قاضی بر انس با قرآن تأکید بسیار داشت، از جمله در نامه ای به یکی از شاگردانش این چنین می نویسد:
«علیکم بقراءة القران الکریم فی اللیل بالصوت الحسن الحزین فهو شراب المؤمنین»
بر شما باد به قرائت قران کریم در شب، با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن شراب مؤمنین است.
مولای عشق! حال زمین و زمان بد است
آلوده است آب و هوا، آسمان بد است
از حال و روزمان، تو چه می پرسی ای عزیز؟!
پنهان نمی کنم، به خدا حالمان بد است