تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« در هر مرتبه هستید،تقوا داشته باشید.آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگ دستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن بیماری قلب است . آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تقوای دل است.
(نهج البلاغه؛حکمت 388)»

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۶۲ مطلب با موضوع «گلستان معرفت» ثبت شده است

بر مدار عشق: تو در دنیا و آخرت آزادی

يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۴۹ ب.ظ

شهید والاقدر عاشورا ، حر از خاندان های معروف عراق و از رؤسای کوفیان بود. او  پسر «یزید» فرزند «ناجیه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمی پسر «ریاح بن یربوع» است.

 او از رؤسای کوفیان بود و به سرکردگی هزار سوار برگزیده شده بود. هنگام خروج از کوفه همواره صدایی را از پشت سر می شنید که می گفت ای حر تو را به بهشت بشارت باد. اما کسی را نمی دید. هنگامی که خدمت امام رسید این داستان را بازگو کرد. امام به او فرمودند: تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافتهای.

در یکی از منازل (قصر بنی مقاتل یا شراف) راه را بر امام بست و مانع از حرکت آن حضرت به کوفه گشت. امام به او فرمود: مادرت به عزایت بنشیند چه قصدی داری؟ حر گفت: آگاه باشید که به خدا قسم اگر غیر شما از عرب به من آن عبارت را میگفت - در حالی که وضعیت او چون شما باشد همین عبارت را به او باز میگفتم. اما به خدا قسم برای من این (حق) نیست که یاد مادر شما کنم مگر به نیکوترین وجهی که میتوانم.

بر مدار عشق: آرزوی هزار بار مرگ در شب عاشورا

يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۱:۳۹ ب.ظ

زهیر بن قین، از بزرگان قبیله بجیله بود که در کوفه می ‌زیست. زهیر نخست طرفدار «عثمان» بود، تا این ‌که در سال شصتم هجری، هنگام بازگشت از سفر مکه، در یکی از منازل بین راه (بنابر نقل دینورى، این ملاقات در منزل‌گاه« زَرُود» انجام گرفته است) همزمان با کاروان امام حسین علیه السلام در یک جا فرود آمد.

امام علیه السلام شخصی را نزد زهیر فرستاد و خواستار ملاقات با او شد.

 زهیر نخست از این دیدار اکراه داشت. اما به توصیه همسرش- دیلم یا دَلْهم دختر عَمرو. به محضر امام حسین علیه السلام شرفیاب شد. این دیدار بسیار مبارک بود و مسیر زندگانی زهیر را تغییر داد. او پس از این ملاقات، شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و فرمان داد تا خیمه و بار و بُنه او را به کنار خیمه امام علیه السلام منتقل کنند. با همسرش نیز وداع کرد و گفت: «من عازم شهادت همراه امام حسین علیه السلام هستم. تو با برادر خود نزد خانواده ‌ات برگرد، زیرا نمی ‌خواهم از سوی من چیزی جز خوبی به تو برسد.»

بر مدار عشق: میهمان غریب کوفه

شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۳۸ ب.ظ

نهم ذی‌الحجه (روز عرفه) سال 60 هجری «مسلم بن عقیل» پسر عموی با شهامت و فرستاده امام حسین (ع) به کوفه مظلومانه به شهادت رسید.

مسلم‏ بن عقیل، برادر زاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین‏ بن على (ع) بود. دودمانى که مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود.مسلم به افتخار دامادى امیرالمومنین علی علیه السلام نایل شد و با یکى از دختران امام به نام "رقیه" ازدواج کرد. این وصلت‏ بر میزان فضیلت هایش افزود و او را بیشتر در محور «حق‏» و در خدمت نظام الهى آن حضرت در دوران خلافتش قرار داد.

درجنگ صفین، وقتى که امیرالمؤمنین(ع) لشگر خود را صف ‏آرایى مى کرد، امام حسن و امام حسین(ع) و عبدالله ‏بن جعفر و مسلم‏ بن عقیل را بر جناح راست‏ سپاه، مامور کرد.

مسلم، در دوران خلافت حضرت على(ع) در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس  ‏از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت ‏دو فرزندش، حسنین -علیهما السلام تجسم پیدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر این آستان فدا کرد.

افتاده بین حجره و آبش نمی دهند...

يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۹ ب.ظ

افتاده بین حجره و آبش نمی دهند

میگوید آب آب و جوابش نمی دهند

این قوم جاهلی که به دست امام خویش

آب از برای کسب ثوابش نمی دهند

حرف حساب: راهی برای گشایش...

شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۰۵ ق.ظ

علامه لاهیجانی انصاری، روزی از مرحوم آیت الله قاضی پرسیدند که در مواقع اضطرار و گرفتاری، چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی، به چه ذکری مشغول شویم تا گشایش یابیم؟ آقا سید علی قاضی گفتند:

پس از 5 بار صلوات و قرائت آیة الکرسی در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو:

  « اللهم اجعلنی فی دِرعَکَ الحصینة التی تجعلُ فیها من تشاء »

بار پروردگارا! مرا در حصن و پناهگاه خود و در جوشن و زره محکمت قرار بده که در آن هر کس را که بخواهی قرار می دهی تا گشایش یابد.

حرف حساب: صدقه را همینطوری نده!

دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۳۲ ب.ظ

مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی، به شاگردان خود توصیه می کرد:

«اگر می خواهی صدقه بدهی، همین ‌طوری صدقه نده؛ زرنگ باش! حواست جمع باشد، صدقه را از طرف امام رضا (ع) برای سلامتی آقا امام زمان (عج) بده!  برای دو معصوم است؛ دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد، ممکن نیست خداوند این صدقه ی تو را رد کند. تو هم اینجا حق واسطه ‌گری‌ ات را می گیری.  تو واسطه ‌ای و همین حق واسطه‌ گری است که اجازه می دهد تو به مراحل خاص برسی.»

عملت را عملِ امام زمان قرار بده!

دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۰۴ ب.ظ

آیت الله سید محمد باقر ابطحی اصفهانی فرمودند: « شبی در عالم رؤیا دیدم فضای مابین قم و مسجد جمکران گویا تمام چمن زار است و دارای درختهای سبز که مهتاب بر آن می تابید و نهرهای آب در آن جریان داشت. درختی را دیدم که دارای شاخه های بسیار جذاب و سرسبز و صدای روح بخشی از میان آن به گوش می رسید که به ذهنم خطور کرد، صدای حضرت داود ـ علیه السلام ـ است. در وسط آن درخت، جایگاهی بود که در آنجا آقایی نشسته و به نظرم آمد که این آقا حضرت بقیة الله الاعظم امام زمان ـ علیه السلام ـ است.

صحبتی را به میان آوردم که از ذکر آن معذورم، زیرا اشاره به عهد و پیمانی بود و سپس عرض کردم: چه کنم که به شما قرب پیدا کنم؟ به زبان فارسی فرمود:

بقیع خاموش تر از این نمی شود...

دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۰۶ ب.ظ

می توانی از حسن(ع) بنویسی؛

از رخسار شهرآشوبش

از مهربانی  مثال زدنی اش

از شکیبایی بی مثالش

از رنج های بی شمارش

از نماز های عاشقانه اش....

می توانی از حسن(ع) بخوانی؛

از بی وفایی همسرش

از ناجوانمردی یارانش

از تیرهای بی شمار پیکر بی جانش

می توانی هم ننویسی،

نخوانی،

ندانی!

بقیع که خاموش تر از این نمی شود...

حرف حساب: مرنج و مرنجان

جمعه, ۴ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۳۹ ب.ظ

از مرحوم حاج آقا مجتهدی نقل شد که میفرمودند: آقای آخوند از آقای نخودکی خواست که او را موعظه کند. آقای نخودکی گفت: مرنج و مرنجان

آقای آخوند گفت مرنجان را فهمیدم یعنی کسی را اذیت نکنم. ولی مرنج یعنی چی؟ چطور میتوانم ناراحت نشوم؟ مثلا وقتی بفهمم کسی مرا غیبت کرده یا فحش داده چطور میتوانم نرنجم؟! آقای نخودکی گفت: علاج آن است که خودت را کسی ندانی. اگر خودت را کسی ندانستی دیگر نمی رنجی.

همچنین عارف کامل مرحوم آقای حاج اسماعیل دولابی نیز فرمود:

«خلاصه و لبّ اخلاق در دو کلمه است : مرنج و مرنجان»

کشته اشک: نقش انگشتری امام حسین (ع)

يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۲، ۰۶:۳۷ ق.ظ

 نمی دانم تا به حال دقت کرده اید که کلمات و عبارات، بار معنایی خاصی به شنونده القا می کنند؟ انگار هر جمله، همراه با خودش، موجی مثبت یا کوله باری از موج منفی حمل می کند و به محض اصابت به طرف مقابل، تاثیرش را می گذارد. مثل وقتی می ماند که در مقابل فرمان مادرتان بگویید «باشد» یا بگویید «چشم»! هر چند هر دوشان نشانگر این است که فرمان او را گوش داده اید امّا «چشم گفتن» مثل ریختن آب بر آتش است در حالی که «باشد» این اثر را ندارد.

همه ی واژه ها همین اند؛ از همین واژه های معمولی و روزمره گرفته تا کلمات نورانی قرآن. اصلاً شاید به دلیل همین تاثیر گذاری اذکار و اوراد قرآن است که به کلمات آن «نورانی» می گوییم.

به خاطر تاثیر هر عبارت بر فرد، در روایات ما، به انداختن حرز و دعا در گردن و نقش انگشتر سفارش شده است.

 ائمه معصوم (علیهم السلام) هر کدام شعار و جمله ای را بر نگین انگشتر خود حک می کردند که علاوه بر تاثیر خاص خودش، نشان دهنده ی روح و فکر خاص آن امام بود.

صلای رفتن

يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۲، ۰۶:۰۹ ق.ظ

 سر پر از اندیشه ی مهر،

گلو پر از فریاد رفتن....

آن لحظه ها...

لب، تشنه آب؛

دل تشنه ی رفتن.

دست، لرزان از زهر کینه،

بغض لرزان از هجران و دوری

سید الساجدین، قرة عین الناظرین

يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۲، ۰۵:۵۲ ق.ظ

به حرف های زمان گوش کن،

غریب وار می خواند از آنکه برگ برگ زندگیش پر از باران بود...

باران؛

گاهی که دلم گوش به زمانه می دهد، می بارد.

گاهی می سوزم،

گاهی می سازم،

گاهی حزن، چون سنگ سرخی بر آبهای راکد دلم موج می اندازد،

و گاهی هم نوا می شوم با یار،

خونابه می بارم...

 زمانه می گوید از:

سید الساجدین، قرة عین الناظرین... زین العابدین.