تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« در هر مرتبه هستید،تقوا داشته باشید.آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگ دستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن بیماری قلب است . آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تقوای دل است.
(نهج البلاغه؛حکمت 388)»

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۳۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام حسین (ع)» ثبت شده است

بر مدار عشق: وقتی کربلا بوی مدینه گرفت

سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۰۷ ق.ظ

 

نوجوان شهید عاشورا در رکاب سید الشهدا (ع) برای میدان رفتن از امام خویش اجازه خواست. حضرت ابا عبدالله چون نگاه به او افکند، وی را در آغوش کشید و گریست و  آنگاه اجازه داد . قاسم خوش سیما بود. سوار بر اسب شد و عازم میدان گشت و در جنگی دلاورانه به شهادت رسید. هنگامی که بر زمین می افتاد عمویش ابا عبدالله (ع) خود را بر بالین او رساند. ولی او در حال جان دادن بود. پیکر او را آورد و کنار شهدای اهل بیت علیهم السلام قرار داد.

قاسم بن الحسن علیه السلام به عزم جهاد قدم به سوی معرکه نهاد، چون حضرت سیدالشهداء علیه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد که جان گرامی بر کف دست نهاده آهنگ میدان کرده، بی‌توانی پیش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر کشید و هر دو تن چندان بگریستند که در روایت وارد شده حَتّی غٌشِی عَلَیْهِما، پس قاسم گریست و دست و پای عم خود را چندان بوسید تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم علیه السلام به میدان آمد در حالی که اشکش به صورت جاری بود و می‌فرمود:

بر مدار عشق: کفن پوشان زینب

دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۴۲ ب.ظ

زمانی که کاروان کربلا، از مدینه حرکت کرد و در مکه فرود آمد،  عبدالله جعفر و  فرزندانش همراه این کاروان نبودند. چون حضرت مسلم بن عقیل (ع) با نامه حضرت حسین (ع) ماموریت کوفه یافت، ابتدا به مدینه آمد و در این موقع بود که عبدالله ابن جعفر فهمید که حضرت حسین (ع) برای سفر به عراق مصمم است. بر این اساس، با توجه به شناختی که از بنی  امیّه داشت، نامه ای خطاب به آن حضرت نوشت و آن نامه را به همراه فرزندانش   عون و محمد   به مکه فرستاد. او در نامه نوشته بود:

” در رفتن به عراق عجله مکن، از آن می­ترسم که  اگر توکشته شوی، نور زمین خاموش شود. تو روح هدایت و امید و امیر مومنان هستی“

پاسخ روشن بود و حضرت اباعبدالله (ع) در این طریق مصمم. پس برای آن که عبدالله را از اصرار خود، مبنی بر ممانعت از سفر باز دارد، او را از رویای صادقه خویش، با خبر فرمود :

«انّی قد رأیت جدّی رسول الله (ص) فی منامی فأخبرنی باَمرٍ،  انا ماضٍّ له»

همانا من جدّم رسول­ الله را در خواب دیدم که مرا  به این امر آگاه کرد که من به انجام آن اصرار دارم.

در این موقع بود که عبدالله جعفر، به پسران خود وصیت کرد تا همراه آن حضرت بروند و در رکاب او بجنگند. آنها پس از حرکت امام حسین از مدینه ، در پی کاروان راه افتادند و در منزگاه ذات عرق خدمت امام رسیدند .

بر مدار عشق: خونی که بر زمین کربلا ننشست

دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۱۵ ب.ظ

 

وداع امام با شیرخواره(علیه السلام)

اصفهانی و طبری و دیگران گزارش کرده‌اند: که امام حسین(علیه السلام) از حیات خود مأیوس شده بود.(1)(یعنی می‌دانست که دیگر آخر عمرش است) آن حضرت به سوی خیمه‌گاه بازگشت و آل ابیطالب همگی به شهادت رسیده بودند. آن حضرت در برابر خیمه‌ها نشست (2) تا قدری بیاساید. طفل خود - علی- را طلب کرد تا با او وداع کند. خواهرشان حضرت زینب (سلام الله علیها) آن شیرخواره را در دست گرفت و در دامان امام نهاد. امام او را در دامن خود نشانید و بوسید.(3) پس از آن فرمود: بعدا لهولاء القوم اذا کان جدک مصطفی خصمهم(4)؛ این قوم از رحمت الهی دور باشند، هنگامی که جدت مصطفی دشمن آنها باشد» سپس امام، علی را به سوی قوم آورده و برای او طلب آب کردند.

بر مدار عشق: داماد آب آور کربلا

دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۳۱ ب.ظ

لینک متن به آدرس

 پس از اینکه سپاه پسر سعد، آب را بر اردوگاه امام حسین علیه السلام بست و تشنگی بر یاران امام علیه السلام چیره شد، آن حضرت برادرش عباس علیه السلام را فراخواند و همراه سی تن از اصحاب، از جمله هلال بن نافع، در دل شب برای آوردن آب، روانه کرد.

وی فردی شجاع و تیرانداز بود. از ابومخنف نقل شده که امیرمؤمنان علی علیه السلام او را آیین رزم آموخته بود. وی در بین راه مکه به کربلا، به امام حسین علیه السلام پیوست و حضرت از او و همراهانش احوال مردم کوفه را پرسید، و آنان در پاسخ گفتند: اشراف و بزرگان به جهت رشوه‌های کلانی‏ که گرفته‏‌اند علیه شما هستند و بقیه مردم، دلشان با شما ولی شمشیرشان علیه شما است.

بر مدار عشق: دردانه سه ساله

يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۳:۴۳ ب.ظ


به گواه تاریخ نگاران و مقتل نویسان رحلت شهادت‌ گونه حضرت رقیه (سلام الله علیها) اندکی پس از واقعه خونین کربلا در سال شصت و یکم هجری رخ داده است و در این هنگام وی سه یا چهار ساله بوده است و نخستین نکته شگفت درباره حضرت رقیه (سلام الله علیها)، شاید همین باشد که با چنین عمر کوتاهی، از مرزهای تاریخ عبور کرد و به جاودانگی رسید، آن گونه که برادر شیرخوارش علی ‌اصغر (علیه السّلام) به چنین مرتبه‌ای نایل شد.

به عبارت دیگر یکی از جلوه‌ های رویداد بزرگ عاشورا تنوع سنی شخصیت‌های آن می‌باشد که از پایین‌ترین سن آغاز و به بالاترین سنین (حضرت حبیب‌ بن مظاهر) ختم می‌گردد. نکته قابل تأمل دیگر در بررسی این مهم آن است که در پدید آوردن این حماسه بی ‌بدیل و شکوهمند تنها یک جنسیت سهیم نبوده، بلکه در کنار اسامی مردان و پسران جانباز و ایثارگر این واقعه، نام زنان و دختران نیز حضوری پررنگ و تابناک دارد.

 مصائب و شدائدی را که رقیه (سلام الله علیها) از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام متحمل می‌شود، آنچنان تلخ و دهشتناک است که وجدان هر انسان آزاده و صاحبدلی را می‌آزارد و قلب و روح را متأثر و مجروح می‌سازد. تحمل گرمای شدید کربلا همراه با تشنگی، حضور در صحنه شهادت خویشاوندان، اسارت و ناظر رفتارهای شقاوت آلود بودن، آزار و شکنجه‌ های جسمی و روحی فراوان، دلتنگی برای پدر در خرابه شام و ... نشانگر مصائب عظمایی است که یک کودک خردسال با جسم و روح لطیف خود با آن مواجه شده است

بر مدار عشق: تو در دنیا و آخرت آزادی

يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۴۹ ب.ظ

شهید والاقدر عاشورا ، حر از خاندان های معروف عراق و از رؤسای کوفیان بود. او  پسر «یزید» فرزند «ناجیه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمی پسر «ریاح بن یربوع» است.

 او از رؤسای کوفیان بود و به سرکردگی هزار سوار برگزیده شده بود. هنگام خروج از کوفه همواره صدایی را از پشت سر می شنید که می گفت ای حر تو را به بهشت بشارت باد. اما کسی را نمی دید. هنگامی که خدمت امام رسید این داستان را بازگو کرد. امام به او فرمودند: تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافتهای.

در یکی از منازل (قصر بنی مقاتل یا شراف) راه را بر امام بست و مانع از حرکت آن حضرت به کوفه گشت. امام به او فرمود: مادرت به عزایت بنشیند چه قصدی داری؟ حر گفت: آگاه باشید که به خدا قسم اگر غیر شما از عرب به من آن عبارت را میگفت - در حالی که وضعیت او چون شما باشد همین عبارت را به او باز میگفتم. اما به خدا قسم برای من این (حق) نیست که یاد مادر شما کنم مگر به نیکوترین وجهی که میتوانم.

بر مدار عشق: آرزوی هزار بار مرگ در شب عاشورا

يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۱:۳۹ ب.ظ

زهیر بن قین، از بزرگان قبیله بجیله بود که در کوفه می ‌زیست. زهیر نخست طرفدار «عثمان» بود، تا این ‌که در سال شصتم هجری، هنگام بازگشت از سفر مکه، در یکی از منازل بین راه (بنابر نقل دینورى، این ملاقات در منزل‌گاه« زَرُود» انجام گرفته است) همزمان با کاروان امام حسین علیه السلام در یک جا فرود آمد.

امام علیه السلام شخصی را نزد زهیر فرستاد و خواستار ملاقات با او شد.

 زهیر نخست از این دیدار اکراه داشت. اما به توصیه همسرش- دیلم یا دَلْهم دختر عَمرو. به محضر امام حسین علیه السلام شرفیاب شد. این دیدار بسیار مبارک بود و مسیر زندگانی زهیر را تغییر داد. او پس از این ملاقات، شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و فرمان داد تا خیمه و بار و بُنه او را به کنار خیمه امام علیه السلام منتقل کنند. با همسرش نیز وداع کرد و گفت: «من عازم شهادت همراه امام حسین علیه السلام هستم. تو با برادر خود نزد خانواده ‌ات برگرد، زیرا نمی ‌خواهم از سوی من چیزی جز خوبی به تو برسد.»

بر مدار عشق: میهمان غریب کوفه

شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۳۸ ب.ظ

نهم ذی‌الحجه (روز عرفه) سال 60 هجری «مسلم بن عقیل» پسر عموی با شهامت و فرستاده امام حسین (ع) به کوفه مظلومانه به شهادت رسید.

مسلم‏ بن عقیل، برادر زاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین‏ بن على (ع) بود. دودمانى که مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود.مسلم به افتخار دامادى امیرالمومنین علی علیه السلام نایل شد و با یکى از دختران امام به نام "رقیه" ازدواج کرد. این وصلت‏ بر میزان فضیلت هایش افزود و او را بیشتر در محور «حق‏» و در خدمت نظام الهى آن حضرت در دوران خلافتش قرار داد.

درجنگ صفین، وقتى که امیرالمؤمنین(ع) لشگر خود را صف ‏آرایى مى کرد، امام حسن و امام حسین(ع) و عبدالله ‏بن جعفر و مسلم‏ بن عقیل را بر جناح راست‏ سپاه، مامور کرد.

مسلم، در دوران خلافت حضرت على(ع) در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس  ‏از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت ‏دو فرزندش، حسنین -علیهما السلام تجسم پیدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر این آستان فدا کرد.

کاری نکرده ایم ما...

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۵۲ ب.ظ

از پسرت، حسن(ع)!

دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۷ ب.ظ

نزدیک بود از سرعت دویدن پیراهن عربی در پایش بپیچد. راهی نبود از مسجد تا خانه، ولی چنان می دوید که هر که از دور می دید لبخندی بر لب می نشاند... حسن(ع) بود دیگر! خبر می برد برای مادرش!

به درب خانه رسید و یک نفس صدا زد: " مادر! مادر!"

فاطمه (س) از درون خانه سرش را بیرون آورد و منتظر شد تا نفس های حسن(ع) یکنواخت شود. دست بر موهای مجعد و زیبایش کشید و گفت: "امروز از پدربزرگ چه شنیدی؟"

حسن(ع) نیاز به تشویق و ترغیب نداشت! شروع کرد به گفتن! سر را بالا گرفت و مثل یک سخنران کارکشته شروع به سخنرانی کرد: " مادر جان امروز پدر گفت..."

***

نماز تمام شده بود، علی (ع) قدم زنان به خانه برمی گشت. دست در دست حسین(ع) . از دور معلوم بود حسین(ع) شیرین زبانی می کند برای پدر. وقتی به خانه رسید فاطمه(س) تمام قد برخاست و برای بدرقه آمد. بوسه ای از گونه ی حسین(ع) گرفت و با نگاهی عاشقانه خستگی روز را از تن علی(ع) بیرون برد.

افتاده بین حجره و آبش نمی دهند...

يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۹ ب.ظ

افتاده بین حجره و آبش نمی دهند

میگوید آب آب و جوابش نمی دهند

این قوم جاهلی که به دست امام خویش

آب از برای کسب ثوابش نمی دهند

آن پنج نور مقدس...

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۳:۱۴ ب.ظ


در کتاب ادریس آمده: روزی حضرت ادریس پیامبر، به یاران خود رو کرد و گفت: روزی فرزندان آدم در محضر او پیرامون بهترین مخلوقات خدا به گفتگو پرداختند، بعضی گفتند: او پدر ما آدم است، چرا که خدا او را با دست مرحمت خود آفرید و روح منسوب به خود را در او دمید و به فرمان او فرشتگان به عنوان تجلیل از مقام آدم او را سجده کردند و آدم را معلم فرشتگان خواند و او را خلیفه ی خود در زمین قرار داد و اطاعت از او را بر مردم واجب نمود.

جمعی گفنتد: نه، بلکه بهترین مخلوق خداوند فرشتگانند که هرگز نافرمانی از خدا نمی کنند، و همواره در اطاعت خدا به سر می برند. در حالی که حضرت آدم و همسرش بر اثر ترک اولی از بهشت اخراج شدند. گرچه خداوند توبه ی آنان را پذیرفت و آنان را هدایت کرد و به ایشان و فرزندان با ایمانشان وعده ی بهشت داد.   گروه سوم گفتند: بهترین مخلوق خدا جبرئیل است که در درگاه خدا امین وحی می باشد. گروه دیگر سخن دیگر گفتند. گفتگو به درازا کشید تا اینکه حضرت آدم در آن مجلس حاضر شد و پس از اطلاع از ماجرا، چنین فرمود: