تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« در هر مرتبه هستید،تقوا داشته باشید.آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگ دستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن بیماری قلب است . آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تقوای دل است.
(نهج البلاغه؛حکمت 388)»

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

امام علی (ع) در قرآن: خلیفه ی چهارم

يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۲، ۰۵:۱۱ ق.ظ

دکتر سعید جلیلی

اگر با کار اداری آشنا باشید، می دانید که مدیر وظیفه شناس و متعهد، همیشه برای اوقاتی که غایب است یا در پایان کار خود، برای خود جانشین تعیین می کند. البته اگر اداره و دستگاه، دچار فساد و زد و بند بازی نباشد، و مدیر را به شایستگی قبول داشته باشد، می پذیرد که جانشینی که مدیر برای خودش انتخاب می کند، شایسته ترین جایگزین است. در غیر این صورت، اوضاعی پیش می آید که هر یک لا قبایی، خواهان مقام مدیریت می شود بی آنکه از مسئولیت عظیم آن آگاه باشد. بگذریم!

در جامعه ی مسلمین، درست بعد از رحلت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)، همین اتفاق افتاد. با توجه به اینکه، جامعه ی مسلمانان به شدت درگیر نفاق بود و 4 عضو سالم بیشتر نداشت، به همین دلیل، کار و بار خلافت، به دست ناخلف افتاد. بی خبر از آنکه، جانشینی رسول خدا (ص) و مقام خلافت اللهی، مقامی است که جز خدا کسی نمی تواند برای آن تعیین تکلیف کند.

امام علی (ع) در قرآن: وقتی خدا مسخره می کند!

يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۲، ۰۵:۰۶ ق.ظ

دکتر سعید جلیلی

عبارت «شأن نزول» برای آیات قرآن، زمانی به کار می رود که مفسران و علما، می خواهند دریابند، که آیا، آیه ای از قرآن هست که به خاطر اتفاقی تاریخی، بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شده باشد؟ مثالهای بسیاری برای وقایع تاریخی که در پی آنها، آیه یا آیاتی نازل شد می توان آورد. مثلاً سوره ی کوثر، زمانی نازل شد، که حضرت رسول (ص)، دل شکسته از کینه ورزی و تهمت گویی کافران و منافقان، در رنج وفات دو فرزند پسر خود، غصه دار بود. که در مقابل سخنان این کافران، خداوند در سوره ی کوثر بیان کرد: «من به تو کوثر عطا کردم. پس برای شکر خدایت نماز بخوان و قربانی کن. هر کس به تو ابتر گفت، نسل خودش قطع می گردد!» (1)

در قرآن، آیات بسیاری، در شأن حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و درباره ی وقایع پیش آمده برای ایشان، نازل شده است.

در سوره ی بقره خداوند می فرماید: «و چون با کسانى که ایمان آورده‏اند برخورد کنند، مى‏ گویند ایمان آوردیم و چون با شیطانهاى خود خلوت کنند، مى ‏گویند در حقیقت ما با شماییم ما فقط [آنان را] ریشخند مى‏ کنیم.» (2)

چهار راه انتظار

شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۵:۱۰ ق.ظ

مانده ام

بر چهار راه انتظار

چهار راه چشمهای سرخ

خنده های سرد

سینه ام صراحی غم است

شب ، شب بلاست

روز روز ماتم است

در کدام شب

در کدام روز

این شنیدنی ترین صدا شنیده می شود:

" انتظارتان به سر رسید"

 

ستاره‌ای که به مرکز پیوسته

شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۳ ق.ظ


عاشقی ما، چرخیدن بر مداری است بیضی به مرکزیت تو؛ سالهای دوری- لحظه های نزدیکی...

نایی اگر مانده تا پایی به رفتن ادامه دهد، ته مانده‌ی همان دقایق دیدارهای روبرو است.

ایستاده‌ای و تمام سیاره‌ها طوافت می‌کنند. سرت شلوغ است. کهکشان است مثلا!‌

بزرگترها نزدیکترند. ما خرده سیاره‌ها افتاده‌ایم به مدارهای آخر. تا کی بشود که چشمک‌مان از آن دور دورها چشمت را بگیرد، دست‌های جاذبه‌ات را باز کنی تا من پیله‌ی مدار را بشکنم. ستاره‌ای دنباله‌دار بشوم؛ گریزان به آغوشت. مسیر روشن وصال! و بعد، مزه‌ی یکی شدن...

کهکشانی که یک سیاره خلوت‌تر شده؛ ستاره‌ای که به مرکز پیوسته.

نخستین زن مسلمان، نخستین زن شیعه

جمعه, ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۲۲ ب.ظ
شاید یکی از سخت ترین تصمیمها، تصمیمی است که نخستین مسلمانان گرفتند. قرار گرفتن بین دو راهی اینکه کدام یک را انتخاب کنند: راه سخت و پرپیچ و خم اسلام و زندگی میان کافران و مشرکان و تحمل آزار و اذیت آنان، یا رد کردن هر چه محمد امین (صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید و زندگی در آسودگی و عیش و نوش. نخستین کسانی که در این دوراهی، راه محمد (ص) را برگزیدند، به گواهی همه ی مورخان دو تن بودند: یک مرد به نام علی بن ابی طالب (علیه السلام) و یک زن به نام خدیجه بنت خویلد (سلام الله علیها).

از نظر مورخان، حضرت خدیجه (س)، نه تنها نخستین زن مسلمان، بلکه نخستین کسی بود که اسلام را باور کرد و به آن ایمان آورد. چرا که رسول خدا (ص) پس از نزول وحی، به سمت خانه آمدند و وقتی حضرت خدیجه (س) در را به روی ایشان گشودند، به محض دیدن حال و روز پیامبر (ص)، به ایشان ایمان آوردند.

پـیـمـان نور

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۰ ب.ظ

آن روز ، برادر زاده ی قیصر بر تخت نشست و صلیب ها را پیرامون گرداندند و اسقف ها همگی برای تعظیم و احترام از جا برخاستند و انجیل ها را گشودند و خود را مهیای اجرای مراسم ازدواج کردند . ناگهان همه ی صلیب ها به زمین افتاد و چنان پایه های تخت به لرزه در آمد و فرو ریخت که آن جوانک بیچاره به زمین افتاد و بیهوش شد.

از داستانهای شگف انگیز تاریخ، ماجرای ازدواج شاهزاده ی روم و امام یازدهم شیعیان علیه السلام است که در کتاب های روایی و تاریخی آن را چنین نقل کرده اند:

بشر بن سلیمان نخاس، از نسل ابوایوب انصاری و از اصحاب و ارادتمندان امام هادی امام عسکری علیهماالسلام که پیشه اش خرید و فروش غلام و کنیز بود، می گوید: سرورم، امام هادی علیه السلام احکام و مسایل خرید و فروش بردگان را به من آموخته بود و من نیز معمولا بی اجازه ی ایشان معامله نمی کردم و در موارد شبهه ناک و مشکوک احتیاط می کردم تا جایی که آسان می توانستم موارد حلال را از شبهه ناک جدا کنم . شبی در خانه ام نشسته بودم در خانه را زدند . بی اختیار و شتابان به سوی در رفتم و آن را باز کردم . کافور، خادم و فرستاده حضرت هادی علیه السلام بود که مرا به حضور ایشان فرا می خواند .

شتابان لباس بر تن کردم و خدمت آن حضرت مشرف شدم .

حرف حساب: عشق مردم کوفه به حسین (علیه السلام)

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۰ ق.ظ

مرحوم آیت الله بهجت،درباره ی شباهت مردم عصر امام حسین (علیه السلام) و مردم عصر غیبت، اینطور می گویند:

« مهمتر از دعا برای تعجیل در فرج حضرت مهدی( عجل الله تعالی فرجه الشریف) دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار آن حضرت تا ظهور او می باشد.

کوفیان هم امام حسین (ع) را دوست داشتند و برای آمدن ایشان درخواست "تعجیل" کردند؛ اما چون خود را نساخته بودند، در وقت وقتش، امام (ع) را فروختند!»

اللهم عَرِّفْنی حُجَّتَک فانّک اِنْ لَم تُعَرِّفْنی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دینی: پروردگارا! حجت خود را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشاناسانی، از دینم منحرف شده ام.

داستان کوتاه: به اندازه...

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۰۳ ق.ظ

مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آن ها را به یکى از بقالى های شهر مى فروخت ،آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم ؛ یقین داشته باش که به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم! ..

مرگی چنینم آرزوست

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۴۱ ب.ظ

گلهای یاس - به یاد شهید دکتر مصطفی چمران و صحبتهای این شهید بزرگوار و همسر ایشان / پخش در برنامه زنگ بیداری رادیو صدای میقات




دانلود فایل صوتی با حجم 3 مگابایت

دیر نیست ای عزیز

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۲:۲۳ ب.ظ

ای عزیز!

ابر سنگینی سراسر آسمان را پوشانده .روزهای زیادی است که دل این آسمان فراخ گرفته ، چونان دل من . اما ،دریغ از نمی  اشک که بر زمین بچکد.

دهان از زمین باز مانده، جمله ی پرنده ها لب تشنه به انتظار باریدن نشسته اند اما ، هیهات !

خبری نیست که نیست ! این همه بخیلی آسمان بر زمین را کسی به خاطر نمی آورد  !

زمین باروری خود را از دست داده ، بوته ها و علف زارها زرد و رنگ و رو رفته شده اند .

 آب اندکی هم که از سال های دور در دل زمین مانده بود ، آنقدر پایین نشسته که به این سادگی دست دیارالبشری بدان نمی رسد .

امانت خدا

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۵۱ ب.ظ


امام بودن، سخت است، حتی اگر یاران، موافق باشند.

امام بودن سخت است، حتی اگر پاداش آن لبخند فرزند تکتا باشد.

امام بودن سخت است و این سختی آن زمان به اوج می رسد که:

یاران چشم در چشم تو بدوزند و دهان بدوزند و سلام را در آن زندانی کنند از ترس جان جانانی، چون تو.

امام در خانه باشد، یار پشت در، نگاه نگران، علم در قفس زندانی.

چشم زرد جغد شوم به تنها پسرت دوخته شده، تو پدر شدی و چشم تو به لبخند او دوخته شده.

تو در فکر رفتن باشی، شمشیر دشمن تیز باشد،  ماه تو در خانه پنهان، یار بی خبر از یار، درد بی خبر از درمان، راهی بی خبر از راهنما، دست تو پر از دعای «امن یجیب».

سم در تو اثر می کند، برادر به تو خیانت، پسر با تو وداع.

تو میروی، مهدیت (ع) امام این امت می شود، برادرت، برادر زاده می فروشد، تو نگاه می کنی آه می کشی.

تو می روی، دشمن به خانه ات می ریزد، دندان به غارت می فشارد، مال ها می برد و جان ها می گیرد.

تو می روی، مهدی (ع) می رود ...

قبر کوچک تو مزار عاشقان می شود و  گنبد و گلدسته ها را طلا می گیرند.

و تو دوباره به آغوش محاصره برمی گردی ...

و گلدسته ها ویرانه می شود...

و مهدی (ع) ...

منجی جهان(قسمت چهارم)

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۳۳ ب.ظ


چشمت که به دستهای خالی مردم می افتاد، دلت شور می افتاد که نکند تنهایی آزارشان داده باشد. چشم نگرانت همیشه به دنبال دلهای غمدیده بود که آرامشان کنی با یک اشاره. به نگاهی از گوشه ی چشم، تمام سنگها، گل می شد تا مبادا بر سر راه امتت مانعی باشد.       اما، مردم؛

مردم در عبور این تاریخ پرهیاهو، گاهی بر سر راه ظلم ایستادند و گاهی با آن هم کاسه شدند.

در گذر این سالهای شلوغ، گاهی جهان را با جنگ ها پیوند دادند و گاهی مدعی احقاق حق شدند.

در قرنهای باروت و انفجار و بمب، سکوت کردند و در روزهای آرامش و سکون، هیاهو.