تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« در هر مرتبه هستید،تقوا داشته باشید.آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگ دستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن بیماری قلب است . آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تقوای دل است.
(نهج البلاغه؛حکمت 388)»

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

«عبدالله بن نافع» از دشمنان امیرمؤمنان حضرت على علیه السلام بود و مىگفت: اگر در روى زمین کسى بتواند مرا قانع سازد که در کشتن «خوارج نهروان» حق با على بوده است من به او روى خواهم آورد. اگر چه در مشرق یا مغرب بوده باشد.  به عبدالله گفتند: آیا مىپندارى فرزندان على علیه السلام نیز نمىتوانند به تو ثابت کنند؟ گفت: مگر در میان فرزندان او دانشمندى هست؟

گفتند: این خود سند نادانى توست! مگر ممکن است در دودمان حضرت على علیه السلام دانشمندى نباشد؟! پرسید: در این زمان دانشمندشان کیست، امام باقر علیه السلام را به او معرفى کردند و او با یاران خویش به مدینه آمد و از امام تقاضاى ملاقات کرد. امام به یکى از غلامان خویش فرمان داد بار و بنهى او را فرود آورد و به او بگوید فردا نزد امام حاضر شود.

بامداد دیگر عبدالله با یاران خویش به مجلس امام آمد و آن گرامى نیز فرزندان و بازماندگان مهاجران و انصار را فرا خواند و چون همه گرد آمدند امام در حالی که جامهاى سرخفام بر تن داشت و دیدارش چون ماه فریبنده و زیبا بود فرمود:

سپاس ویژه خدایى است که آفریننده زمان و مکان و چگونگىهاست حمد خدایى را که نه چرت دارد و نه خواب آنچه در آسمانها و زمین است ملک اوست. گواهم که جز «الله» خدایى نیست و «محمد» بندهى برگزیده و پیامبر اوست، سپاس خدایى را که به نبوتش ما را گرامى داشت و به ولایتش ما را مخصوص گردانید.

اى گروه فرزندان مهاجر و انصار! هر کدامتان فضیلتى از على بن ابیطالب به خاطر دارید بگویید.

آیا حواست هست که با چه کسی همکاری؟

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۱۶ ب.ظ


حضرت امام موسی کاظم علیه‏السلام اگر احساس می‏کرد کسانی که به نظام حکومتی داخل می‏شوند، نمی‏توانند به نفع اهل حق و شیعیان عمل نمایند، آنان را از همکاری با طاغوت نهی کرده، از عواقب وخیم آن برحذر می‏داشت.

زیاد بن ابی سلمه از یاران امام کاظم علیه‏السلام بود، ولی بدون اطلاع آن حضرت در دستگاه خلافت عباسی مشغول به کار شده بود.  او روزی به محضر امام هفتم علیه‏السلام آمد. حضرت از او پرسید: ای زیاد! آیا تو در امور دولتی اشتغال داری؟ گفت: بلی. امام فرمود: چرا با حکومت ستمگران همکاری می‏کنی و به شغل آزاد نمی‏پردازی؟ زیاد گفت: سرورم! مخارج من زیاد است؛ چرا که من فردی اجتماعی هستم و خانه‏ام پر رفت و آمد است و افراد تحت تکفل دارم و هیچ‏گونه پشتوانه اقتصادی هم ندارم. درآمد من منحصر به همین شغل دولتی است.

امام کاظم علیه‏السلام فرمود: ای زیاد! اگر از کوه بلندی سقوط کنم و بدنم قطعه قطعه شود، در نزد من بهتر است از اینکه با ستمگران همراهی و همکاری نمایم، مگر اینکه غصه‏ای را از دل مؤمنی برطرف نموده، یا مؤمن گرفتاری را نجات داده، یا مؤمن بدهکاری را از زیر بار بدهی رها سازم.(1)

تادیب از نوعی دیگر

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۱۲ ب.ظ


مردى از اولاد خلیفه دوم در مدینه مى‌زیست که امام کاظم علیه السلام را آزار مى‌داد و گاهى به ایشان با دشنام، توهین مى‌کرد.  برخى از یاران امام کاظم علیه السلام، پیشنهاد مى‌کردند که او را تادیب کنند؛ اما امام شدیداً ایشان را از این کار باز مى‌داشت.

روزی امام کاظم علیه السلام بر مرکب سوار شده و به مزرعه آن مرد رفتند و او را در مزرعه یافتند و همچنان سواره وارد مزرعه شدند. او فریاد زد که زراعت مرا پایمال نکن! حضرت اعتنایى به گفته او نکردند و همچنان سواره نزد او رفتند (1) و چون کنار او رسیدند، از مرکب پیاده شدند و با گشاده‌رویى و بزرگوارى از او پرسیدند:

چقدر براى این مزرعه خرج کرده‌اى؟

گفت: صد دینار .

فرمود: چقدر امید سود دارى؟

گفت: غیب نمى‌دانم.

فرمود: گفتم چقدر امیدوار هستى؟

باران

پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۸ ب.ظ

باران

بهاران را

جدّی نمی‌گیرد.

چشمان من

خیل غباران را.

هرچند

    از جاده‌های شسته رُفته،

    از این خیابان‌های قیراندود

        دیگر غباری برنخواهد خاست؛

عصیانگر(قسمت چهارم،پایانی)

پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۱ ب.ظ

آدم (ع) وقتی از درخت ممنوعه خورد، و با خدا مخالفت کرد، بعد از آن متوجه خلاف خود شد و اقرار کرد که او و همسرش اشتباه کرده اند . و به خدا عرض کردند: « ربنا ظلمنا انفسنا...» ( خدایا ما دو نفر بر خود ظلم کرده ایم اگر لطف و بزرگواری تو ما را نبخشد، قطعاً از زیان کاران خواهیم بود.)1

چرا آدم با این که گناه کرد طرد نشد؟

علت بدبختی و بد فرجامی شیطان 5 چیز است در حالی که همان ها باعث خوش بختی حضرت آدم شد.

خویش را مجرم و مجرم گو مترس                   تا نـدزدد از تـو آن استاد درس

از پدر آموز ای روشـــــن جبـــــین                   ربنا گفـت و ظلمنا پیش از این

نه بهانه کرد و نه تزویر ساخــــــت                  نه لوای مکر و حیلت برفراخت

اما شیطان به گناهان خود اعتراف نکرد و خود را مجرم و گناهکار نمی دانست، و همین باعث بیچارگی او شد.

حال و روز آخرالزمانی

سه شنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۵۲ ق.ظ

و هرگاه دیدی مومن خوار و ذلیل شمرده می شود.

و هرگاه دیدی افراد با ایمان سکوت کرده و سخنانشان را نمی پذیرند.

و هرگاه دیدی مومن نتواند نهی از منکر کند مگر در قلبش.

و هرگاه دیدی مرد سخن حق گوید و امر به معروف و نهی از منکر کند ولی دیگران او را از این کار برحذر می دارند.

 

این سوی تاریخ

اتوبوس چند دقیقه ای بعد از اذان، روبروی استراحتگاه ترمز زد و راننده با صدایی که چند لحظه پیش با موسیقی  ضبط همنوا شده بود فریاد زد: «ده دقیقه توقف واسه نماز، خواب نمونی داداش.»

هوا هنوز گرگ و میش بود و چند ستاره در دوردست سوسو می زدند. مسافر نگاهی به صندلی های اطرافش انداخت و به تنهایی از اتوبوس پیاده شد. پشت سرش هنوز صدای غرولندهای بقیه را می شنید:

«اتوبوس رو نگه داشتید واسه این یه نفر؟»، «عجب حالی داره به خدا، خوب بعدا قضاشو بخون.»

 

والله والله والله

يكشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۵۱ ق.ظ

بنی صدر اولین رئیس جمهور انقلاب بود و امام نمی خواستند زیاد درباره کارهای او نظر بدهند. داشت در حضور امام از دکتر شکایت می کرد که " انحصار طلب است و نمی گذارد ما کاری بکنیم و همه کار را به دست خود گرفته است."

امام با ناراحتی گفتند: «این قدر که شما از آقای بهشتی شکایت می کنید والله والله والله آقای بهشتی تا این ساعت حتی یک کلمه پشت سر شما با من صحبت نکرده است.»

سخنرانی استاد رائفی پور در شب نیمه شعبان

پنجشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۲، ۰۶:۵۰ ق.ظ

باید شبهایی جمع شویم و دسته جمعی برای ظهور آقا ندبه کنیم و اعتراف کنیم که هیچ کس جز او نمی تواند ما را نجات دهد و اگر روزی همان طور که برای امام حسین (ع) گریه می کنیم  برای امام زمان (عج) گریه کنیم آن روز می فهمیم که چیزی در وجود مردم تغییر کرده است ...

دانلود فایل صوتی با لینک مستقیم و حجم ۳۵ مگابایت

مسیر حرکت ظهور مقدس

سه شنبه, ۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۲۴ ب.ظ

اوج جنگ با دشمنانش ، هشت ماه است که پیروزى هاى چشمگیرى هم به دست مى آورد و جهان اسلام زیر حکومتش یکپارچه مى شوند ; سپس با یارى عیسى(علیه السلام) با غریبان صلح مى کند . نزدیک به شش ماه پیش از حرکت ظهورش دو حادثه رخ مى دهد که اشاره الهى به آنهاست :

 اول : انقلاب در سرزمین هاى شام به رهبرى عثمان سفیانى ; در این باره یهود و غربیان مى پندارند که پیروزى مهمى براى کنترل منطقه مسلط بر فلسطین به دست رهبرى توانمند است که دوستدار و طرفدار یهود و غربیان مى باشد و مى تواند در برابر تهدیدات عرب و ایران در مورد قدس بایستد ; اما کسانى که از احادیث مربوط به سفیانى خبر دارند ، مى دانند که خروجش مقدمه ظهور مهدى موعود است ، و مى گویند که خدا و رسولش راست گفته است که : « سبحان ربنا إن کان وعد ربّنا لمفعولا » پس آماده یارى مهدى(علیه السلام) مى شوند .

 

۹۰ برکت در دعا برای فرج امام زمان (عج)

يكشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۵۰ ب.ظ

 

آیت الله سید محمدتقی موسوی اصفهانی در کتاب گران سنگ مکیال المکارم خلاصه آثار و فواید و ویژگی‌هایی را که بر دعا کردن برای تعجیل فرج مترتب است، بیان می‌کند و ما هم به جهت این که کتاب مکیال المکارم به امر مطاع ولی عصر علیه السلام نوشته شده و کتابی مبارک و پر خیر است، مطالب آن را ذیلا نقل می‌کنیم.

 

دعا کننده برای فرج حضرت مشمول برکات زیر می‌شود:

 

۱ اطاعت از امر مولایش کرده است، که فرموده‌اند: و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است.

 ۲ این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها می شود.

 ۳ اظهار محبت قلبی است.

 ۴ نشانه انتظار است.

 ۵- زنده کردن امر ائمه اطهار علیهم السلام است.

منجی جهان (قسمت سوم)

يكشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۰۱ ق.ظ

برای تو همین بس بود که خود را از تیغ دشمنان نجات دهی. نجات جان تو برابر بود با نجات جان نسل ها، سالها، انسانها... . این  فقط تو نبودی که می گفتی «عمو جان کنار برو من برای نماز خواندن بر پدرم از تو شایسته ترم...» این صدا انعکاس سالها پیش بینی و قرن ها انتظار بود.

 روزهای اول، برای رفتنت دست دست کردی... اگر یکباره ترکمان می کردی آنچنان سرگردان می شدیم که هیچ وقت سر رشته هدایت را نمی یافتیم.

برای مردم نامه می نوشتی و می گفتی... نترسی اگر سر بلند کردی و مرا ندیدی... من می بینمت...

ودر نهایت... رفتی... وقتی می خواستی بروی، هیچ کس پشت سرت آب نریخت...

سالها گذشت تا تنها عده ای فهمیدند نگین انگشترشان گم شده...

سالها گذشت تا اندکی خردمند فهمیدند گم شده، خودشانند، در این بیابان دنیا...

تشرفات: خیرم را بگو

پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۲۳ ب.ظ

شب چهارشنبه شده بود و سید مهدی عباباف باید به وعده اش عمل می کرد. او مثل همیشه غسل کرد و بعد هم بقچه ای از نان خشک و کمی ماست برداشت و راهی مسجد سهله شد. اما این بار او تنها نبود. در راه چند نفر از دوستانش هم به او ملحق شده بودند و با هم راهی کوفه شدند.

***

سید به عادت همیشه در حالی که ذکر می گفت، گیوه هایش را زیر بغلش زده بود و به حرمت مسجد پا برهنه و سر به زیر راه می رفت. سید نجفی آن شب حال عجیبی داشت.

لحظاتی گذشت، بالاخره آنها وارد مسجد شدند. نور و روشنی خیره کننده ای فضای مسجد را پر کرده بود و همه متوجه آن نور شده بودند که یکی از جمع گفت: یعنی چه کسی این وقت شب چراغ روشن کرده؟