تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« در هر مرتبه هستید،تقوا داشته باشید.آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگ دستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن بیماری قلب است . آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تقوای دل است.
(نهج البلاغه؛حکمت 388)»

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان» ثبت شده است

عملت را عملِ امام زمان قرار بده!

دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۰۴ ب.ظ

آیت الله سید محمد باقر ابطحی اصفهانی فرمودند: « شبی در عالم رؤیا دیدم فضای مابین قم و مسجد جمکران گویا تمام چمن زار است و دارای درختهای سبز که مهتاب بر آن می تابید و نهرهای آب در آن جریان داشت. درختی را دیدم که دارای شاخه های بسیار جذاب و سرسبز و صدای روح بخشی از میان آن به گوش می رسید که به ذهنم خطور کرد، صدای حضرت داود ـ علیه السلام ـ است. در وسط آن درخت، جایگاهی بود که در آنجا آقایی نشسته و به نظرم آمد که این آقا حضرت بقیة الله الاعظم امام زمان ـ علیه السلام ـ است.

صحبتی را به میان آوردم که از ذکر آن معذورم، زیرا اشاره به عهد و پیمانی بود و سپس عرض کردم: چه کنم که به شما قرب پیدا کنم؟ به زبان فارسی فرمود:

80 وظیفه منتظران در عصر غیبت

پنجشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۳۹ ق.ظ

کتاب“مِکیال المکارم”نوشتۀ آیت‌الله محمد تقی موسوی اصفهانی، یکی از کتاب‌های معتبر و باارزش در زمینۀ مهدویت است.  این کتاب به سفارش حضرت مهدی(ارواحنا فداه) نوشته و نا‌م‌گذاری شده است.  در بخشی از این کتاب گران‌سنگ 80 وظیفه و تکلیف ما نسبت به حضرت مهدی(عج)در عصر غیبت بیان شده است که به شرح زیر می‌باشد:

 

1. تحصیل شناخت صفات و آداب و ویژگی‌های آن حضرت

 2. رعایت ادب نسبت به ایشان

 3. اظهار محبت نسبت به آن حضرت به طور خاص

 4. محبوب نمودن ایشان در میان مردم

 5. انتظار فرج و ظهور آن حضرت علیه السلام

تشرفات: شفایت را از امام زمان بگیر...

چهارشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۲۰ ق.ظ

مرد کاسه را جلوی دهانش گرفت و در کمتر از چشم بر هم زدنی، کاسه پر از خون شد. دیگر سرفه های خونی امانش را بریده بود.  سید محمد در حالی که نفس نفس می زد، دست به دیوار گرفت و از جایش بلند شد و آرام آرام سمت در رفت. سید محمد دامغانی مستاصل و ناامید سمت خانه ی استادش میرزا مهدی اصفهانی رفت.  در خانه ی میرزا، سید سر درد دلش باز شد و از درد و سرفه هایش نالید و گفت: میرزا شما برای ما دعا کنید.

میرزا مهدی در حالی که دستی به محاسنش می کشید، در فکر فرو رفت و آهی کشید و بعد رو به سید محمد با جدیت گفت: تو مگر سید نیستی؟ چرا شفایت را از اجدادت نمی خواهی؟ چرا به محضر حضرت بقیة الله (ع) نمی روی و از آن حضرت(ع) حاجتت را نمی خواهی؟ مگر نمی دانی آنها اسمای حسنای پروردگارند؟ مگر در دعای کمیل  نخوانده ای « یا من اسمه دواء و ذکره شفاء»«ای خدایی که نامت دواء است و ذکرت شفا است»؟ تو اگر مسلمان باشی، اگر سید باشی، اگر شیعه باشی، باید شفایت را همین امروز از حضرت بقیة الله(ع) بگیری!

تشرفات: جامعه بخوان

دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۱۶ ب.ظ

 هوا تاریک شده بود. سوز سردی می وزید و تا عمق استخوان نفوذ می کرد. مرد هر چه تقلا کرد، نتوانست خود را به قافله برساند. هر لحظه برف سنگین تر می بارید.  سید این بار محکم تر از قبل شال را دور گردنش بست و نا امید از همه جا در گوشه ای نشست. با خودش گفت: اینجا می مانم تا طلوع سپیده صبح و بعد برمی گردم. اما ترس همه وجودش را فراگرفته بود، سرمای آن شب به هیچ کس رحم نمی کرد.

سید احمد سرش را که برگرداند، باغی دید که باغبانش مشغول ریختن برف از روی درختان بود. او چشمانش را با دست مالید، با خودش گفت: حتماً خواب می بینم، آخر اینجا کجا و این باغ کجا.

لحظه ای گذشت، باغبان آرام سمت سید احمد آمد و گفت: تو کیستی؟

سید که نور امیدی در دلش درخشید، با صدایی لرزان جواب داد: من از دوستانم جا مانده ام و راه را بلد نیستم. می شود راه را به من بگویید؟  

باغبان رو به سید کرد و به زبان فارسی گفت: نافله بخوان تا راه را پیدا کنی.

منجی جهان ( قسمت پنجم،پایانی)

يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۲، ۰۶:۲۹ ق.ظ

 سالها طول می کشد تا زمین از لوث دشمنان خدا پاک شود، سالها طول می کشد تا فریاد «یا لثارات الحسین» جهانگیر شود.

در دادگاه الهی، دشمنان حسین (ع) را مجازات سختی می کنی...

و در صحن دادگاه ثابت می کنی حق با علی(ع) است.

فریاد کمک خواهی تو از مکه، به گوش آسمان می رسد و یاران واقعی می آیند...

آنان که جوانی را با یاد تو پیر شدند و دنیا را با اسم تو پایان دادند.

آنان که در صبحهای دلگیر انتظار، چنگ به دامن «عهد» زدند و با تو هم پیمان شدند که : «اِن حالَ بَینی و بَینهُ الموت... فَاخرِجنی من قبری...»1

و پدرانت...

و شمشیر ذوالفقار کنار تو می جنگد...

توصیه امام زمان (عج) به خواندن صحیفه سجادیه

يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۲، ۰۶:۱۷ ق.ظ

محدث عظیم و سالک وارسته مرحوم مجلسی اول می‌فرماید: « در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم اما نماز قضا بر عهده‌ام بود و به همین دلیل احتیاط می‌کردم و نمی‌خواندم. خدمت شیخ بهائی رحمه الله عرض نمودم، فرمود: « نماز قضا بخوان.» اما من با خود می گفتم نماز شب خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می‌کند. یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود:« بخوان!»

عرض کردم:« یا بن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی‌رسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم.»

صلای رفتن

يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۲، ۰۶:۰۹ ق.ظ

 سر پر از اندیشه ی مهر،

گلو پر از فریاد رفتن....

آن لحظه ها...

لب، تشنه آب؛

دل تشنه ی رفتن.

دست، لرزان از زهر کینه،

بغض لرزان از هجران و دوری

پـیـمـان نور

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۰ ب.ظ

آن روز ، برادر زاده ی قیصر بر تخت نشست و صلیب ها را پیرامون گرداندند و اسقف ها همگی برای تعظیم و احترام از جا برخاستند و انجیل ها را گشودند و خود را مهیای اجرای مراسم ازدواج کردند . ناگهان همه ی صلیب ها به زمین افتاد و چنان پایه های تخت به لرزه در آمد و فرو ریخت که آن جوانک بیچاره به زمین افتاد و بیهوش شد.

از داستانهای شگف انگیز تاریخ، ماجرای ازدواج شاهزاده ی روم و امام یازدهم شیعیان علیه السلام است که در کتاب های روایی و تاریخی آن را چنین نقل کرده اند:

بشر بن سلیمان نخاس، از نسل ابوایوب انصاری و از اصحاب و ارادتمندان امام هادی امام عسکری علیهماالسلام که پیشه اش خرید و فروش غلام و کنیز بود، می گوید: سرورم، امام هادی علیه السلام احکام و مسایل خرید و فروش بردگان را به من آموخته بود و من نیز معمولا بی اجازه ی ایشان معامله نمی کردم و در موارد شبهه ناک و مشکوک احتیاط می کردم تا جایی که آسان می توانستم موارد حلال را از شبهه ناک جدا کنم . شبی در خانه ام نشسته بودم در خانه را زدند . بی اختیار و شتابان به سوی در رفتم و آن را باز کردم . کافور، خادم و فرستاده حضرت هادی علیه السلام بود که مرا به حضور ایشان فرا می خواند .

شتابان لباس بر تن کردم و خدمت آن حضرت مشرف شدم .

حرف حساب: عشق مردم کوفه به حسین (علیه السلام)

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۰ ق.ظ

مرحوم آیت الله بهجت،درباره ی شباهت مردم عصر امام حسین (علیه السلام) و مردم عصر غیبت، اینطور می گویند:

« مهمتر از دعا برای تعجیل در فرج حضرت مهدی( عجل الله تعالی فرجه الشریف) دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار آن حضرت تا ظهور او می باشد.

کوفیان هم امام حسین (ع) را دوست داشتند و برای آمدن ایشان درخواست "تعجیل" کردند؛ اما چون خود را نساخته بودند، در وقت وقتش، امام (ع) را فروختند!»

اللهم عَرِّفْنی حُجَّتَک فانّک اِنْ لَم تُعَرِّفْنی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دینی: پروردگارا! حجت خود را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشاناسانی، از دینم منحرف شده ام.

دیر نیست ای عزیز

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۲:۲۳ ب.ظ

ای عزیز!

ابر سنگینی سراسر آسمان را پوشانده .روزهای زیادی است که دل این آسمان فراخ گرفته ، چونان دل من . اما ،دریغ از نمی  اشک که بر زمین بچکد.

دهان از زمین باز مانده، جمله ی پرنده ها لب تشنه به انتظار باریدن نشسته اند اما ، هیهات !

خبری نیست که نیست ! این همه بخیلی آسمان بر زمین را کسی به خاطر نمی آورد  !

زمین باروری خود را از دست داده ، بوته ها و علف زارها زرد و رنگ و رو رفته شده اند .

 آب اندکی هم که از سال های دور در دل زمین مانده بود ، آنقدر پایین نشسته که به این سادگی دست دیارالبشری بدان نمی رسد .

امانت خدا

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۵۱ ب.ظ


امام بودن، سخت است، حتی اگر یاران، موافق باشند.

امام بودن سخت است، حتی اگر پاداش آن لبخند فرزند تکتا باشد.

امام بودن سخت است و این سختی آن زمان به اوج می رسد که:

یاران چشم در چشم تو بدوزند و دهان بدوزند و سلام را در آن زندانی کنند از ترس جان جانانی، چون تو.

امام در خانه باشد، یار پشت در، نگاه نگران، علم در قفس زندانی.

چشم زرد جغد شوم به تنها پسرت دوخته شده، تو پدر شدی و چشم تو به لبخند او دوخته شده.

تو در فکر رفتن باشی، شمشیر دشمن تیز باشد،  ماه تو در خانه پنهان، یار بی خبر از یار، درد بی خبر از درمان، راهی بی خبر از راهنما، دست تو پر از دعای «امن یجیب».

سم در تو اثر می کند، برادر به تو خیانت، پسر با تو وداع.

تو میروی، مهدیت (ع) امام این امت می شود، برادرت، برادر زاده می فروشد، تو نگاه می کنی آه می کشی.

تو می روی، دشمن به خانه ات می ریزد، دندان به غارت می فشارد، مال ها می برد و جان ها می گیرد.

تو می روی، مهدی (ع) می رود ...

قبر کوچک تو مزار عاشقان می شود و  گنبد و گلدسته ها را طلا می گیرند.

و تو دوباره به آغوش محاصره برمی گردی ...

و گلدسته ها ویرانه می شود...

و مهدی (ع) ...

منجی جهان(قسمت چهارم)

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۳۳ ب.ظ


چشمت که به دستهای خالی مردم می افتاد، دلت شور می افتاد که نکند تنهایی آزارشان داده باشد. چشم نگرانت همیشه به دنبال دلهای غمدیده بود که آرامشان کنی با یک اشاره. به نگاهی از گوشه ی چشم، تمام سنگها، گل می شد تا مبادا بر سر راه امتت مانعی باشد.       اما، مردم؛

مردم در عبور این تاریخ پرهیاهو، گاهی بر سر راه ظلم ایستادند و گاهی با آن هم کاسه شدند.

در گذر این سالهای شلوغ، گاهی جهان را با جنگ ها پیوند دادند و گاهی مدعی احقاق حق شدند.

در قرنهای باروت و انفجار و بمب، سکوت کردند و در روزهای آرامش و سکون، هیاهو.