تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« در هر مرتبه هستید،تقوا داشته باشید.آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگ دستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن بیماری قلب است . آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تقوای دل است.
(نهج البلاغه؛حکمت 388)»

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت نرجس» ثبت شده است

پـیـمـان نور

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۰ ب.ظ

آن روز ، برادر زاده ی قیصر بر تخت نشست و صلیب ها را پیرامون گرداندند و اسقف ها همگی برای تعظیم و احترام از جا برخاستند و انجیل ها را گشودند و خود را مهیای اجرای مراسم ازدواج کردند . ناگهان همه ی صلیب ها به زمین افتاد و چنان پایه های تخت به لرزه در آمد و فرو ریخت که آن جوانک بیچاره به زمین افتاد و بیهوش شد.

از داستانهای شگف انگیز تاریخ، ماجرای ازدواج شاهزاده ی روم و امام یازدهم شیعیان علیه السلام است که در کتاب های روایی و تاریخی آن را چنین نقل کرده اند:

بشر بن سلیمان نخاس، از نسل ابوایوب انصاری و از اصحاب و ارادتمندان امام هادی امام عسکری علیهماالسلام که پیشه اش خرید و فروش غلام و کنیز بود، می گوید: سرورم، امام هادی علیه السلام احکام و مسایل خرید و فروش بردگان را به من آموخته بود و من نیز معمولا بی اجازه ی ایشان معامله نمی کردم و در موارد شبهه ناک و مشکوک احتیاط می کردم تا جایی که آسان می توانستم موارد حلال را از شبهه ناک جدا کنم . شبی در خانه ام نشسته بودم در خانه را زدند . بی اختیار و شتابان به سوی در رفتم و آن را باز کردم . کافور، خادم و فرستاده حضرت هادی علیه السلام بود که مرا به حضور ایشان فرا می خواند .

شتابان لباس بر تن کردم و خدمت آن حضرت مشرف شدم .