تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« در هر مرتبه هستید،تقوا داشته باشید.آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگ دستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن بیماری قلب است . آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تقوای دل است.
(نهج البلاغه؛حکمت 388)»

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

داستان و حکایت: کلاه شیطان

دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۳۶ ب.ظ

رسول خدا( صلی الله علیه و آله) فرمود: شیطان  به نزد موسی (علیه السلام )  آمددر حالی که  کلاه دراز رنگارنگی به سر داشت، کلاهش را برداشت و خدمت موسی (علیه السلام) ایستاد و به او سلام کرد.

موسی(علیه السلام) گفت: تو کیستی؟

گفت: من شیطانم.

موسی(علیه السلام)  گفت: شیطان توئی؟! خدا آواره ات کند

شیطان گفت: من آمده ام بخاطر منزلتی که نزد خداوند داری  به تو سلام کنم

موسی علیه السلام به او فرمود: این کلاه چیست؟

گفت: به وسیله این کلاه دل آدمیزاد را می ربایم (گویا رنگ های مختلف کلاه نمودار شهوات و زینت های دنیا و عقاید فاسد و ادیان باطل بوده است).

 

موسی گفت: به من بگو گناهی را  که وقتی  انسان  مرتکب می شود بر او مسلط می شوی؟

شیطان گفت: هنگامی که ادمی  از خودش خوشش امده  و عملش را زیاد بداند  و گناهش را کوچک شمارد.

 

و  حضرت رسول در ادامه فرمود : خدای عزوجل به داود علیه السلام فرمود: ای داود! گنهکاران را مژده بده و صدیقان ( راستگویان و درست کرداران) را بترسان، داود عرض کرد: چگونه گنهکاران را مژده دهم و صدیقان را بترسانم! فرمود: ای داود! گنهکاران را مژده بده که من توبه را می پذیرم و از گناه در می گذرم و صدیقان را بترسان که به اعمال خویش خودبین نشوند، زیرا بنده ای نیست که به پای حسابش کشم جز آن که هلاک باشد ( و سزاوار عذاب، زیرا از نظر عدالت و حساب عبادت بنده با شکر یکی از نعمت های او برابری نمی کند.)

 


اصول کافی ج 3 ص429

  • ۹۲/۰۳/۰۶
  • احمدرضا کمیلی

گفتگوی شیطان با حضرت موسی

نظرات  (۱)

روزی حسن بصری خدمت امیر المؤمنین علیه السلام که کنار رود فرات بود ظرفی را پر از آب نمود قدری از آن نوشید و بقیه را روی زمین ریخت.
امام فرمود:در این کار اسراف نمودی زیرا آب را روی زمین ریختی و روی آب نریختی . حسن بصری از روی اعتراض گفت:شما خون مسلمین را روی زمین می ریزی و اسراف نمی کنیمن به قدر این آب اسراف نمودم؟
حضرت فرمود:اگر من اسراف کردم پس چرا همراه شورشیان با من جنگ نکردی؟حسن گفت:من آماده جنگ شدم تا با شامیان همراه شوم همین که از منزل بیرون شدم هاتفی را شنیدم که می گفت:قاتل و مقتول در جهنم هستند لذا از تصمیم خود منصرف شدم.
حضرت فرمود:راست گفتی. او برادرت شیطان بود.


از کتاب نصیحت های شیطان  نویسنده : روح الله گایینی ، مهدی شعبانی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">