تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« در هر مرتبه هستید،تقوا داشته باشید.آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگ دستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن بیماری قلب است . آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تقوای دل است.
(نهج البلاغه؛حکمت 388)»

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

براى حضرت ایلیا

دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۱۸ ب.ظ


در کتب مقدس و از جمله انجیل بارها از حضرت «ایلیا» یاد شده است. گاهى او را «آلیا» یا «ایلى‏» گفته‏ اند. این اسم در کتابهایى آمده است که قدمتى بسیار پیشتر از اسلام دارند; یعنى قبل از تکامل زبان عربى و به وجود آمدن حرفى مثل «ع‏». با این توضیح، اگر اول: آلیا، ایلیا و ایلى به جاى الف حرف ع بگذاریم مى‏ شود: عالیا، عیلیا و عیلى.

حالا دیگر حضرت ایلیا را مى ‏شناسید. او آشناى دلهاى ماست. حضرت على، علیه ‏السلام، جانشین پیامبر و پدر یازده معصوم است. او کسى است که دیوار کعبه به خاطر تولدش شکافته شد. کسى که در سیاهى شب با کوله بارى بر دوش به دستگیرى و کمک فقرا مى ‏رفت. او کسى است که شیر خدا و حیدر کرار بود و به نیروى الهى در خیبر را از جا کند.

در این مطلب به شرح ماجراهاى شگفت‏ انگیز و شیرین درباره او از زمانهایى دور پرداخته شده، زمانهایى که او را با نام «ایلیا» مى ‏شناختند.

 

کشتى نوح

سالها بود که حضرت نوح، علیه ‏السلام، از تنه درخت، تخته درست مى ‏کرد و با تخته ‏ها، کشتى بزرگى مى‏ ساخت تا پیروانش و نیز حیوانات گوناگون را از طوفان عظیمى که خداوند وعده ‏اش را داده بود، حفظ کند.

بالاخره طوفان شروع شد. باران، سیل‏ آسا مى ‏بارید و آب اقیانوس مى‏ رفت که به قله کوهها برسد. روزها و روزها کشتى در آب بالا و پایین مى ‏شد و باران همچنان مى‏ بارید. عاقبت، ابرهاى سیاه کنار رفتند و باران بند آمد. خورشید دوباره بر پهنه آسمان درخشید و کشتى نوح به خشکى نشست.

در ژوئیه سال 1951، دانشمندان روسى در یکى از معادن، تخته ‏هاى عجیبى پیدا کردند. در میان آن همه تخته پوسیده، تخته مستطیل شکلى پیدا کردند که نه کهنه بود و نه پوسیده. اندازه آن 25×35 سانتیمتر بود و حروف عجیبى بر آن نقش داشت. این مساله بقدرى با اهمیت‏ بود که کمیته‏اى براى کشف راز آن خطوط تشکیل شد. اعضاى این کمیته که متشکل از دانشمندان و استادان زبان‏شناس بود، پس از هشت ماه توانستند اسرار این تخته چوب را کشف کنند. روزنامه‏ هاى جهان، نتایج این اکتشاف را چنین نوشتند: «این تخته چوب، متعلق به کشتى نوح است.»

دانشمندان همچنین توانستند متن روى تخته را ترجمه کنند. روى تخته تصویر یک پنجه و دعایى به زبان سامانى - که زبان دوره حضرت نوح، علیه ‏السلام، است - دیده مى ‏شد. این دعا چنین مى ‏گوید:

اى خداى من! اى مددکار من! به لطف و مرحمت‏ خود و به طفیل ذاتهاى مقدس: محمد، ایلیا، شبر، شبیر و فاطمه دست مرا بگیر. این پنج وجود مقدس از همه باعظمت‏ ترند و احترامشان واجب است; چرا که تمام دنیا براى آنان برپا شده است. پروردگارا! به واسطه نامشان، مرا مدد فرما. تو مى ‏توانى همه را به راه راست هدایت نمایى.

 

در نبرد جالوت

جالوت بت‏ پرست در وسط میدان ایستاده بود و مبارز مى ‏طلبید; اما کسى جرات نداشت پا پیش گذارد. حضرت داود، علیه ‏السلام، نزد طالوت، پادشاه خداپرست رفت و اجازه نبرد خواست. طالوت گفت: «اما تو که جوانى بیش نیستى! جالوت حریفى نیرومند و صاحب قدرت است.»  حضرت داود، علیه ‏السلام، گفت: اما نیروى من نیروى ایمان است.  و به این ترتیب، پا به میدان گذاشت و تنها با یک فلاخن، جالوت را هلاک کرد.

حضرت داود، علیه ‏السلام، اگر چه بسیار جوان بود، همچون شیرى نیرومند بر جالوت پیروز شد; اما خود او در کتاب مقدسش به نام زبور، درباره شیرمرد دیگرى سخن مى ‏گوید که همانا على، علیه ‏السلام، است. او مى ‏گوید: «اطاعت آن بزرگوارى که ایلى نام دارد، واجب است و فرمانبردارى از او همه کارهاى دین و دنیا را اصلاح مى‏ کند. آن شخصیت والامقام را حدار (حیدر) نیز مى‏ گویند. او دستگیر بى ‏کسان و شیر شیران باشد. قدرتش بسیار و تولدش در کعابا (کعبه) خواهد بود. بر همه واجب است که دامن آن بزرگوار را بگیرند و همانند غلام حلقه به گوش اطاعت کنند.»

 

لوح سلیمان

وقتى حضرت سلیمان، علیه ‏السلام، به پیامبرى رسید، خداوند بادها، جن‏ها، و نیز تمام حیوانات را در اختیار او گذاشت. پریان با رشته‏ هاى ابریشم، طلا و جواهرات گوناگون، تختى باشکوه برایش ساختند. حضرت سلیمان، علیه ‏السلام، زبان تمام موجودات را مى ‏دانست و زمانى که مى ‏خواست ملکه سبا را شگفت‏ زده کند، به جن‏ها فرمان داد که در یک چشم به هم زدن، تختش را از شهر سبا به پایتخت‏ خود آورند. در زمان او، مردم در آرامش زندگى مى‏ کردند و این پیامبر قدرتمند، تمام اختیاراتى را که خداوند به او واگذار کرده بود، در راه تامین و هدایت مردم به کار برد. او بقدرى عظیم و در نزد خدا محبوب بود که کسى انتظار نداشت او براى جلب رضایت‏ خداوند، به افراد دیگرى توسل جوید; اما...

 

هنگام جنگ جهانى اول، وقتى که سربازان انگلیسى وارد بیت‏ المقدس شدند، در دهکده کوچکى به نام اونتره سنگر گرفتند. یکى از سربازان در هنگام حفر گودال، لوحى نقره‏اى پیدا کرد که با جواهرات گرانبها تزیین شده و حروفى عجیب با طلا بر آن نقش بسته بود. فرمانده سربازان متوجه شد که این لوح بسیار قدیمى است و به همین جهت‏ خیلى خوب از آن نگهدارى کرد. در پایان جنگ، لوح را به دست‏ باستان‏ شناسان انگلیسى سپرد. بلافاصله در سال 1918، کمیته‏اى از باستان‏ شناسان و زبان‏ شناسان آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و چند کشور اروپایى دیگر تشکیل شد. اعضاى این کمیته پس از یک سال زحمت، توانستند خطوط لوح را به زبان انگلیسى برگردانند و متوجه شدند که سخنى از حضرت سلیمان، علیه ‏السلام، است. ترجمه متن لوح چنین است:

 «اى احمد! به فریادم رس. یا ایلى! مرا مدد فرماى. اى باهتول! نظر مرحمت فرماى. اى حاسن! کرم فرماى. یا حاسین! خوشى بخش. این سلیمان، اینک به این پنج‏ بزرگوار استغاثه مى ‏کند و على قدرت الله است.»


موزه سلطنتى قصد داشت لوح را براى نمایش در موزه بگذارد; اما روحانیون عالیرتبه انگلیسى، در نامه‏اى محرمانه درخواست کردند که لوح به آنها تحویل داده شود تا در رازخانه کلیساى انگلستان بماند; در جایى که تنها معدودى به آنجا راه دارند.

با این همه، دانشمندان نتایج اکتشاف خود را در کتابى نوشتند و دو نفر از آنان به نامهاى ولیم و تامس به اسلام گرویدند و نام خود را به کرم‏حسین و فضل‏حسین تغییر دادند.

 

رؤیاى پیامبر

مهاتمابده در نزد هندوها که گروهى از هندیان هستند، پیامبرى قدیمى و عظیم‏الشان است. در شرح حال او که قبل از میلاد مسیح، علیه‏السلام، مى ‏زیست، آمده است:

شبى مهاتمابده خواب عجیب و صادقى دید و براى منترى چنین نقل کرد: «... روح بسیار بزرگى مرا مبارک باد گفت و بشارتم داد. او گفت که نام من آلیا است و ملاقات با من نزد دیوار شکافته شده در جاى بسیار پاک و مقدس (کعبه) به صورت یک بچه خواهد بود; اما هنوز به آن زمان، بسیار مانده است.»

 

در اکثر کتابهاى بده، این دعا از او آمده است:

 

«اى مطلوب طالبان و عزیز عزیزان! اى آلیا! اى پیروز شونده بر همه! بیا و جلوه خود را نشان ده و مرا یارى فرما. اى شیر خدا! روبهان دنیا مى ‏خواهند مرا بخورند. تو را سوگند مى ‏دهم به آن کسى که دست و بازویش هستى، و به آن کسى که نیرو و قدرتش در تو است، مشکل مرا بگشاى.»

 

وقتى مهاتمابده در بستر مرگ آرمیده بود، عزیزترین شاگردش به نام آنند در کنارش نشسته بود و گریه مى ‏کرد. مهاتمابده که آرامش در چهره‏اش موج مى ‏زد، رو به او کرد و گفت: «... تنها من براى هدایت‏ بشر به دنیا نیامده‏ ام و خاتم سلسله نبوت هم نیستم. زمانى خواهد آمد که شخص دیگرى به نبوت مبعوث مى ‏شود. او نور خدا باشد و از حکمت‏ خدا برخوردار است... او کسى که که پیامبرى به او ختم خواهد شد و بر سرش یک تاج پنج پهلو باشد که مانند خورشید و ماه بدرخشد و نام الماس بزرگ آن آلیا باشد... ستمگران دردانه‏ هاى (فرزندان) او را بسى آزار رسانند و براى ریشه‏ کن ساختن آنان، از کارى فروگذارى نکنند و دست‏ به هر عمل ضدانسانى مى ‏زنند; ولى خدا نام او، کار او، مقصد او و نسل او را تا آخر دنیا باقى خواهد گذاشت.

 


پى‏ نوشتها:

براى نوشتن این مطلب، از کتاب «على و پیامبران‏»، نوشته برجسته حکیم سیالکوتى استفاده شده است. استاد گرامى جناب آقاى سیدمحمد مختارى آن را همراه با اضافاتى جامع به فارسى برگردانده است. تمام مضامین و موضوعات این کتاب، با اسناد و مدارک مستند و معتبر و قید تاریخ، عنوان کتاب و اسامى دانشمندان و موارد لازم دیگر همراه است.

کتایون کیائى سکوئى


نظرات  (۳)

سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/link/22987
موفق و پیروز باشید .

یا علی

salam kash manabe va maaekhz ro ham naghl koni
سلام مطلب فوق العاده زیبایی بود
خدا خیرتون بده
اجازه استفادش رو میدین؟
پاسخ:
سلام

بله می تونید نشر بدید...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">