تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ۗ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ )»

تـــــقــوای دل

« در هر مرتبه هستید،تقوا داشته باشید.آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگ دستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن بیماری قلب است . آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تقوای دل است.
(نهج البلاغه؛حکمت 388)»

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

از تدفین پدر تا هجوم به خانه دختر + اینفوگرافی

يكشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۲۳ ب.ظ


ز قبر فاطمه بویی عجیب می آید

صدای ناله امن یجیب می آید

 صدای کیست شبانه که زار می‌گرید

صدای گریه مردی غریب می‌آید

 علی‌ست این که رود بر مزار فاطمه‌اش

مریض عشق کنار طبیب می‌آید

اگر که خاک بقیع شعله‌ور شود چه عجب

که بوی سوختن از یک حبیب می‌آید...


سقیفه بنی ساعِده

ابوبَکر در خانه پیامبر، در کناری نشسته است و حوادث را به دقّت زیر نظر دارد. «مَعن بن عَدی‌» و «عُوَیم بن ساعِدَه» مى ‏گویند سعد بن عباده با کسان خود به سقیفه رفته ‏اند تا جانشین پیغمبر را بگزینند. ممکن است انصار با سعد بیعت کنند و از ما پیش بیفتند. خبر گرد هم‌آیی انصار در سقیفه را به عُمَر می‌ رسانند. او نیز ابوبَکر را با خبر می‌ سازد و هر دو، روانه سقیفه بنی‌ساعِده می‌شوند.

 در سقیفه، به علّت اختلاف دیرینه دو قبیله «اُوس» و «خَزرَج»، مهاجرین با یاری هواداران قدیمی خود در میان انصار ـ که بر این اختلاف دامن می‌زدند ـ گوی سبقت را از سَعد بن عُباده انصاری می‌ ربایند. انصار در رقابت با یکدیگر، برای بیعت با ابوبَکر پیش‌دستی می‌کنند.


آغاز زورگیری بیعت

عُمَر به همراه گروهی در مدینه می‌چرخند و در کوچه‌های آن فریاد می‌زنند: همانا با ابوبَکر بیعت شده است، پس برای بیعت بشتابید. قبیله أسلَم که گویا با هماهنگی قبلی در بیرون مدینه آماده بودند، با چوب‌دستی‌های بلندی وارد مدینه می‌شوند.

افراد این قبیله، دستور دارند که همگان را برای بیعت به مسجد بفرستند و اگر کسی امتناع کرد، به سر و پیشانی او بزنند. اما این چند تن هنوز به پیمان غدیر معتقد هستند و مخالف این بیعت ها و بیعت شونده ها : . نام آن‌ها چنین است: مِقداد، عَمّار، ابوذر، سلمان، عُبادَه بن صامِت، حُذَیفه بن یمان و زُبَیر...

 

تدفین پیامبر

در انتهای روز، ابوبَکر و عُمَر که در مسجد به گرفتن بیعت مشغول‌اند، اعلام می‌کنند که نمی‌توانند بر جنازه پیامبر که در خانه مجاور مسجد است، حاضر شوند. امیرمؤمنان، به تدفین پیامبر مشغول می‌شوند و بدن پیامبر در شبِ چهارشنبه، دو روز پس از وفات، به خاک سپرده می‌شود. هنوز اطرافیان خلافت و برخی همسران پیامبر (عایشه و حَفصه. ) بر جنازه آن حضرت نماز نخوانده‌اند. عایشه که اتاق او در گوشه مسجد واقع است، می‌گوید: به خدا قسم! نفهمیدم پیامبر چه زمانی دفن شد، تا این که در شب چهارشنبه، صدای بیل‌ها را از حجره پیامبر شنیدم!


جمع‌آوری قرآن

امیرمؤمنان اینک به سفارش رسول خدا به امر مهمِّ دیگری دست یازیده‌اند: جمع‌آوری قرآن. امروز، اوّلین روز از ایام جمع‌آوری قرآن است. این جمع‌آوری، بر عهده وصی پیامبر خاتم است. آن حضرت، قرآن را براساس ترتیب نزول آیات و مشخّص کردن‌ مواردی چون: شأن‌ نزول، محکم و متشابه، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ و تفسیر و تأویل هر یک از آیات آن، گردآوری می‌کنند.


آغاز تحصّن

در مسجد، همچنان اخذ بیعت برای ابوبَکر صورت می‌گیرد. گروهی از صحابه، به نشانه اعتراض به غصب خلافت، به خانه حضرت زهرا وارد شده و در آن‌جا متحصّن می‌شوند. در روز اوّل، عدّه‌ای مانند زُبَیر، مِقداد و گروهی از انصار به همراه عدّه کمی از مهاجران، در این خانه اجتماع کرده‌اند. این اوّلین روز از روزهای سه‌گانه تحصّن است.




جهت دریافت تصویر در ابعاد بزرگتر بر روی آن کلیک کنید

 

اوّلین هجوم مقدّماتی

ابوبَکر، به اصرار عُمَر، قُنفُذ ـ پسرعموی عُمَر ـ را که به خشونت مشهور است، می‌فرستد تا امیرمؤمنان را ـ که اینک از مراسمِ تجهیز و تدفین رسول خدا فارغ شده‌اند ـ برای بیعت فراخواند. عُمَر اصرار دارد که: تا از او بیعت نگیریم، به جایی نرسیده‌ایم


قُنفُذ سه بار مراجعه می‌کند

پاسخ، در هر سه بار روشن است.


پس از مراجعه سوم، عُمَر که قصد اِرعاب حاضران را نیز دارد، خطاب به ابوبَکر می‌گوید: امر خلافت جز با کشتن او به استواری نخواهد رسید. ابوبَکر، زیرکانه او را به آرامش فرا می‌خواند و به قُنفُذ می‌گوید که بار دیگر مراجعه کند و به امیرمؤمنان بگوید: پاسخ ابوبَکر را بده. امیرمؤمنان در پاسخ می‌فرمایند: من به سفارش برادرم رسول خدا، مشغول جمع‌آوری قرآن هستم و از خانه خارج نمی‌شوم؛ تو نیز به نزد ابوبَکر بازگرد.

 

دومین هجوم ابتدایی

اینک، نوبت عُمَر است؛ او با اشاره ابوبَکر، به همراه قُنفُذ به خانه امیرمؤمنان می‌آید. عُمَر، از خشونت و اِعمال زور سخن به میان می‌آورد. او حتّی اهل خانه را به اِحراق و آتش زدن تهدید می‌کند.

امیرمؤمنان با حضور در آستانه در می‌فرمایند: قسم یاد کرده‌ام که از خانه خارج نشوم و ردا بر دوش نگیرم، تا آن‌که قرآن را جمع‌آوری کنم. این سخن، مهاجمان را که شرایط را مناسب نمی‌بینند، به ظاهر آرام می‌کند. آنان پراکنده می‌شوند تا در فرصتی دیگر باز گردند...

 

شکستن تحصن

بار دیگر قُنفُذ ـ غلام ابوبَکر ـ با گروهی راهی می‌شود تا متخلّفان را که در خانه حضرت امیر جمع شده‌اند، برای بیعت با ابوبَکر فراخواند. متحصّنان در خانه امیرمؤمنان از خروج امتناع می‌کنند. قُنفُذ در کنار خانه می‌ایستد و فردی را به سوی خلیفه روانه می‌کند تا کسب تکلیف نماید.

 عُمَر و اطرافیان وی پس از رسیدن به خانه امیرمؤمنان، با فریاد و سر و صدا تهدید را آغاز می‌کنند و از متحصّنان می‌خواهند که خارج شده و بیعت کنند.

به عمر گفته شد: ابا حفص، فاطمه علیها السلام در این خانه است. عمر گفت: اگر چه {فاطمه علیها السلام در خانه باشد} پس آن گروه خارج شده و با ابوبکر بیعت کردند جز علی علیه السلام.


از میان تحصّن‌کنندگان، زُبَیر با شمشیر خارج می‌شود. عدّه‌ای بر سر او می‌ریزند و دستش را می‌گیرند و شمشیر وی را با کوبیدن به سنگ می‌شکنند.

پس عمر هیزم طلب کرد و آنها را بر در خانه‌ فاطمه علیها السلام جمع کرد... و {عمر} خانه را با آتش سوزاند.


وقتی حضرت فاطمه علیها السلام پشت در آمد تا عمر و حزبش را برگرداند، در خانه را آتش زدند و در را شکستند و فاطمه (س) خود را پشت در قرار داد تا از صدمه در امان بماند که عمر، فاطمه علیها السلام را بین در و دیوار به شدت فشار داد تا فرزندش سقط شد و میخ در، به سینه زهرا علیها السلام فرو رفت.


مهاجمان به خانه وارد می‌شوند و تمامی تحصّن‌کنندگان را خارج می‌کنند و همگی آن‌ها را به زور تا مسجد می‌کشانند و از همگی بیعت می‌گیرند.

 (در این میان، امیرمؤمنان که قسم یاد کرده‌اند تا قرآن را جمع نکنند از خانه خارج نشوند، همچنان در منزل خویش باقی می‌مانند. مهاجمان نیز با توجّه به تهدید حضرت صدّیقه کبری به انجامِ نفرین، اقدام بیشتری برای گرفتن بیعت از وی انجام نمی‌دهند. اهل سقیفه به سخن می‌آیند: علی یک نفر است، به بیعت او احتیاجی نیست. امّا در این هجوم، به شدّت حرمت حریم بیت علوی می‌شکند و بیت فاطمه تا مرز سوختن در آتش جلو می‌رود.)


مفضّل حدیثى از امام صادق علیه‏السلام روایت کرده که ...

«قنفذ دستش را وارد خانه کرد تا در را باز کند و عمر با تازیانه چنان به بازوى زهرا علیهاالسلام زد که همچون بازوبند روى بازویش حلقه زد و لگدى به در کوبید که به شکم فاطمه علیهاالسلام خورد در حالى محسن را شش ماهه در شکم داشت، و سقط شدن محسن و  هجوم عمر، قنفذ، خالد بن ولید، سیلى زدن به زهرا علیهاالسلام چنانکه گوشواره‏اش شکست، فاطمه علیهاالسلام بلند بلند مى‏ گریست، مى ‏گفت: پدر! وا رسول ‏اللَّه! دخترت فاطمه را تکذیب مى ‏کنند، او را مى ‏زنند و فرزندش را در شکمش مى‏ کشند... در اثر لگدى که به شکم او زدند و راندن در، درد زایمان گرفت و محسن را سقط کرد.»




جهت دریافت تصویر در ابعاد بزرگتر بر روی آن کلیک کنید

 

نفرینی که در سایه دستور ولی اجرا نشد

حضرت علی(ع) را وارد مسجد کرده بودند، در این هنگام حضرت زهرا (س)به هوش می‌آید، این نقل را باز «ابن قتیبه» دارد که وقتی حضرت فاطمه علیهاالسلام دید، شمشیر را بر سر امیر‌المومنان (ع) گرفتند و او را تهدید می‌کنند که اگر بیعت نکند، آن حضرت را گردن خواهند زد، فرمود:

« دست از پسر عمویم بردارید که به خدا سوگند که اگر او را رها نکنید، به سوی قبر پیامبر(ص) می‌روم و در حق شما نفرین خواهم کرد»، معطل هم نشد و به سوی قبر مطهر پیغمبر(ص) رفت، امیرالمومنین(ع) که چنین صحنه‌ای را دید، به سلمان فرمود: «سلمان برو، جلوی ایشان را بگیر که اگر نفرین کند، خدا عذابی خواهد فرستاد که دیگر کسی روی زمین باقی نخواهد ماند!».

سلمان آمد تا مانع حضرت(س) شود، عرض کرد: شما پدرتان رحمة للعالمین بود، نفرین نکنید، فرمود: «ای سلمان! بگذار دادم را از این بیدادگران بگیرم»، سلمان عرض کرد: این گفته من نیست، این فرموده امیر‌المومنین است. لذا تا حضرت(س) شنید امیر‌المومنین دستور داده است، فرمود: «چون او فرمان داده است، من اطاعت می‌کنم و شکیبایی می‌ورزم و از خدا فقط می‌خواهم که بین ما و آنها داوری کند».

 

مصادره اموال

روزى چند از این ماجرا نگذشته بود که حادثه دیگرى رخ داد. دهکده فدک ملک شخصى نیست و نباید در دست دختر پیغمبر بماند! حاکم مسلمانان بمقتضاى راى و اجتهاد خود نظر مى ‏دهد:آنچه بعنوان (فى‏ء) در تصرف پیغمبر بود، جزء بیت المال مسلمانان است و اکنون باید در دست‏ خلیفه باشد. بدین جهت عاملان فاطمه (ع) را از دهکده فدک بیرون رانده ‏اند.

در عصر پیغمبر (ص) و صدر اسلام، مسجد تنها مرکز دادخواهى بود. از دختر پیغمبر حقى را گرفته و با گرفتن این حق سنتى را شکسته بودند.

 از تاریخ استفاده می شود که غصب فدک پس از بیعت گرفتن از مردم برای ابی بکر و استقرار جانشینی او ؛ نیز پس از هجوم به خانه فاطمه (ع) برای بیعت گرفتن از علی بوده است.

ماجرای دفاع از فدک و خطبه فدکیه نیز در دوران بیماری و پس از آزردن آن بانو بوده ؛ اما در زمان شدت گرفتن و بستری شدن آن بانو نبوده است. حضرت در واپسین روزهای عمر خویش در بستر افتادند و این گونه نبوده که از آغاز هجوم به خانه بستری شده باشند.

 

یاری‌طلبی

در انتهای این دو شب، امیرمؤمنان علی، باردیگر حضرت زهرا را بر روی مرکبی می‌نشانند و دست حَسَنَین را می‌گیرند و به طلب یاری و اتمام حجّت، به در خانه مهاجران و انصار می‌روند. بسیاری درها را باز نمی‌کنند و پاسخ نمی‌گویند. باز هم گروه بسیار اندکی دعوت آن حضرت را اجابت می‌کنند.

 

عرضه قرآن

واقعه روز هفتم، عرضه قرآن توسّط امیرمؤمنان است. آن حضرت وارد مسجد شده ـ در حالی که گروهی در اطراف ابوبَکر در مسجد حاضر هستند ـ باصدای بلند می‌فرمایند: ای مردم! من پس از پایان غسل و دفن رسول خدا، به جمع‌آوری قرآن مشغول شدم، اینک این قرآن، که یکی از دو ثقل است و من، که ثقل دیگر آن هستم. عُمَر پاسخ می‌دهد: ما را به تو و قرآنی که آورده‌ای، احتیاج نیست، ما نزد خود قرآن داریم. در پسِ این سخن، امیرمؤمنان خطبه‌ای رسا ایراد می‌فرمایند.

پس از پایان این اتمام حجّت، امیرمؤمنان، قرآن تألیفی خویش را به منزل می‌برند. این قرآن، یادگار نبوّت و امامت تا زمان ظهور امام زمان است.

 

هتک حرمتی دیگر

روایت شده: «ابوبکر نامه‌ای بدین مضمون برای فاطمه نوشت که فدک را به او باز می‌گرداند، فاطمه در حالی که نامه را به همراه داشت، بیرون رفت، عمر او را دید و گفت: ای دختر محمد! این چه نامه‌ای است که که با خود داری؟ گفت: نامه‌ای است که ابوبکر در مورد بازگرداندن فدک برایم نوشته است، عمر گفت: آن را به من بده، ولی فاطمه نپذیرفت، عمر ضربه‌ای به فاطمه زد که او به زمین افتاد، عمر نامه را گرفت و پاره کرد، از آن پس فاطمه هفتاد و پنج روز بیمار بود و پس جان باخت»

 

آغاز مصادره فَدَک

حاکمان سقیفه، پس از مصادره ارثِ خاندان وحی و خُمسِ متعلّق به ایشان، چشم به فَدَک دوخته‌اند. فَدَکی که هبه و هدیه رسول خدا به صدّیقه طاهره است و حکم ارث یا خُمس بر آن جاری نمی‌شود.




جهت دریافت تصویر در ابعاد بزرگتر بر روی آن کلیک کنید

 

خطابه فاطمی

این خبر به خانه وحی می‌رسد. آن بانوی الهی مقنعه به سر می‌افکنند و خود را در چادری می‌پیچند و با گروهی از زنانِ بنی‌هاشم به جانب مسجد رسول خدا گام می‌نهند. ورود آن حضرت، هم‌زمان با حضور ابوبَکر در مسجد است. آن حضرت در پس پرده می‌ نشینند و خطبه‌ای رسا، علیهِ دستگاه حاکم ایراد می‌فرمایند.

این خطبه آن چنان تأثیر می‌گذارد که در تاریخ نقل می‌کنند: تا به آن روز دیده نشد که مردمان چنین ناله و گریه‌ای سر دهند.

 

شرح ماوقع از زبان خود حضرت فاطمه در بخشی از خطبه فدک :

هنوز دو روزى از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته،آنچه نبایست، گردید.و آنچه از آنتان نبود بردید و بدعتى بزرگ پدید آوردید.

 

مصادره قطعی فَدَک

قدرت حاکمه برای نشان دادن اقتدار خویش، در همین روز، یعنی پانزدهمین روز پس از وفات رسول خدا، کارگزارانِ حضرت صدّیقه کبری را از فَدَک اخراج می‌کند. این تصمیم، به ظاهر در آغاز صبح و با فرستادن عناصر خلیفه به سوی منطقه خَیبَر و دهکده فَدَک صورت گرفته است.

 

ماجرای بیت الاحزان

حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز در مبارزه با غاصبان حق امیرالمؤمنین و فدک، وقتی نتیجه ندیدند، شیوه گریه و حزن را در پیش گرفتند. تا جایی که در حدیث آمده است که مردم آمدند و گفتند:« یا علی!فاطمه هم شب گریه می‌کند و هم روز و ما راحتی و آسایش نداریم. شما از او بخواهید که یا شب گریه کند و یا روز.

کسانی که از گریه اش آزرده می شدند غاصبان خلافت بودند زیرا خانه حضرت زهرا دیوار به دیوار مسجد النبی بود و آنها همچنان که بر منبر بودند یا نماز می خواندند صدای گریه ی حضرت را می شنیدند. حضرت فاطمه در برابر این اعتراضات ساکت نشدند بلکه راه مبارزه را تغییر دادند و دست حسنین را گرفتند و در حالی که در جمعی از زنان مدینه بودند به قبرستان بقیع می رفتند و در سایه درختی برای رسول خدا نوحه سرمی دادند. اما ابوبکر و عمر(لعنت الله علیهما) برای خاموش کردن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آن درخت را قطع کردند. امیرالمؤمنین برای ایشان مکان مسقفی فراهم کردند که در آن به سوگواری بپردازند و نام آن را بیت الاحزان گذاشتند. شب امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌رفت و او را به خانه می‌آورد. حضرت فاطمه ۲۷ روز چنین عمل کرد.

 

مدت بیماری و زمان شهادت

دختر پیغمبر چند روز را در بستر بیمارى بسر برده؟درست نمى‏ دانیم،چند ماه پس از رحلت پدر زندگانى را بدرود گفته؟، روشن نیست.کمترین مدت را ۴۰ شب و بیشترین مدت را ۸ ماه نوشته‏ اند و میان این دو مدت روایت‏هاى مختلف از ۲ ماه  تا ۷۵ روز، ۳ ماه، و ۶ ماه  است.

در روایات متعددی از ابی عبدالله آمده است: «علت وفاتش این بود که قنفذ غلام آن مرد (یعنی عمر) به دستور وی، فاطمه را با نوک غلاف شمشیر زد و بدین ترتیب فاطمه محسن را سقط کرد و به همین سبب به شدت بیمار شد.»



این نوشتار براساس مطالب مندرج در مآخذ ذیل به رشته تحریر درآمده است:

 (منابع تخصّصی در زمینه استخراج حوادث هجوم اصلی و زمان وقوع آن):

۱. الهجوم علی بیت فاطمه: عبدالزهراء مهدی.

۲. دانشنامه شهادت حضرت زهرا (جلد ۲ ـ ۱): علی لبّاف.

(منابع تخصّصی در زمینه آشنایی با دلایل سکوت امیرمؤمنان در ماجرای هجوم):

۳. مظلومی گمشده در سقیفه (جلد ۲ و ۴): علی لبّاف.

(منابع تخصّصی در زمینه مصادره اموال حضرت زهرا):

۴. عبور از تاریکی: عدنان درخشان، علی لبّاف.

(منابع تخصّصی در زمینه آشنایی با ماجرای سقیفه و غصب خلافت):

۵. سقیفه: علاّ مه سید مرتضی عسکری.

۶. پس از غروب: یوسف غلامی.

۷. تاریخ خلفا: رسول جعفریان.

۸. خاستگاه خلافت: عبدالفتّاح عبدالمقصود.

۹. جانشینی حضرت محمّد: ویلفرد مادلونگ.


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">